گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

شب در نظارة رخش ابرام کرده‌ایم

صد کار پخته از نگهی خام کرده‌ایم

مازادة دیار قفس با شکست بال

پرواز سرحدِ شکنِ دام کرده‌ایم

کاری به مدّعا نشود جز به وصل یار

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

ما فیض کعبه از در میخانه برده‌ایم

سر خطّ مشرب از خط پیمانه برده‌ایم

تا یک بکام سوختنی شد نصیب ما

بس شمع‌ها به تربت پروانه برده‌ایم

فیض اثر ز بوم و بر بخت ما مجوی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

هر جا که نام درد دل مبتلا بریم

رنگ اثر ز چهرة سعی دوا بریم

چون نبض خسته می‌جهد این جا دل مسیح

بیمار عشق را چه به دارالشّفا بریم!

اظهار درد بیشتر از درد می‌کشد

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲

 

از فکر خال و طرّة جانانه بگذریم

دامست به که از سر این دانه بگذریم

زان پیش ترکه عمر به افسانه بگذرد

یک دم بیا به جانب میخانه بگذریم

زنّار عشق بر کمر ما زند چو تیغ

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰

 

تا دورم از تو ای بت نامهربان من

دورست شادمانی عالم ز جان من

چندان بگریم از غم دوری که سیل اشک

چون خس به کوی دوست برد استخوان من

با آنکه عمر من همه با یاد او گذشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

از دل هوای وصل تو کی می‌رود برون

کی نشئه از طبیعت می می‌رود برون

امشب ز شرم نالة زارم نفس نزد

این عقده کی ز خاطر نی می‌رود برون

گر باد دستی مژه‌ام بشنود به خواب

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹

 

ای سرو، پای بستة سرو روان تو

وی غنچه دل شکستة کنج دهان تو

ایمان شکست یافتة کفر طرّه‌ات

زنّار تاب خوردة موی میان تو

گل گل شکفت عارضت از نشئة شراب

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

چو موکشان به گلشنم آرد هوای تو

در پای گلبن افتم و میرم برای تو

مرغ زدام جسته درآرم دگر به دام

جان به لب رسیده کنم چون فدای تو

گو قطرة کرم مفشان ابر نوبهار

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳

 

ای فتنه یک دم آی ز بالای زین فرو

شورِ زمانه خاسته یک دم نشین فرو

با قامتی چنین چو به گلشن گذر کنی

سرو از خجالت تو رود در زمین فرو

دل‌ها چو نافه در شکنش بس که خون شدند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

آن ناز و آن کرشمه و آن چشم و آن نگاه

خود گو چگونه دارم دل در میان نگاه؟

رشک آیدم مباد نشیند به روز من

هر گه که می‌کنی به سوی آسمان نگاه

گلچین کجا و دست درازی درین چمن

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

بی‌بادة لبت در میخانه بسته به

پیمانه بی‌تو بر سر مینا شکسته به

آسودگان حریف نگاه تو نیستند

این زهر بر جراحت دل‌های خسته به

سوگند ترک لعل تو از بیم طعن غیر

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰

 

یک شب ترا بغل نگرفتم چه فایده

کام از تو بی‌بدل نگرفتم چه فایده!

کامم تویی تو تا به ابد، لیک از تو من

کام دل از ازل نگرفتم چه فایده

با من دمی که گرم جدل بودی، از لبت

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲

 

ای حسرت لبت به دل نیشکر گره

یاقوت را ز لعل تو خون در جگر گره

در دیده گشته خیره نگاهان شوق را

چون مردمک ز شرم تو تار نظر گره

هر جا سخن ز لعل لبت بگذرد رواست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱

 

گمنام گرد و باش فراموش عالمی

بردار بارِ صیت خود از دوش عالمی

عشق تو نیک و بد همه در دام خود کشید

خوش حلقه کرد زلف تو در گوش عالمی

من لب ز شکوة تو فرو بسته‌ام ولی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۰

 

خوش بی‌خبر ز حال دل زار گشته‌ای

معلوم می‌وشد که خبردار گشته‌ای

بیداری شکسته‌دلان ضعف طالعست

پیداست بخت خفته که بیدار گشته‌ای

هر قطره اشکم آینة جلوه‌های تست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

دارم دلی به مهر بتان عهد بسته‌ای

چون رنگ عاشقان به نگاهی شکسته‌ای

از خود طمع بریده‌تر از رنگ رفته‌ای

دندان به خون فشرده‌تر از زخمِ‌ بسته‌‌ای

افتاده‌ای ز گریه چو زخم فسرده‌ای

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید

 

ای بر فراز مسند الاّ گرفته جا

یک لقمه کرده هر دو جهان را به کام لا

باهستیت ز حبس عدم کس نمی‌جهد

در گل گرفته‌ای در زندان ماسوا

تا چهره از دریچة الاّ نموده‌ای

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در منقبت امام زین‌العابدین(ع)

 

شکر خدا که با فلکم هیچ کار نیست

بر خاطرم ز هر دو جهان یک غبار نیست

آن پای بر جهان زده رندم که بر دلم

اندوه آسمان و غم روزگار نیست

مستغنیم به طبع بلند از بلند و پست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در رثای صدرالحکما ملاصدرای شیرازی

 

زین هفت‌خوان که پایه او بر سر فناست

در شش جهت به هر چه نظر می‌کنی خطاست

بیچاره آن دلی که کند تکیه بر سپهر

سرگشته آن سری که به بالین آسیاست

ظن ثبات دعوی راحت درین جهان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سلطان العلما خلیفه سلطان وزیر شاه عباس دوم

 

اکنون که تازه گشت دلا عهد خرّمی

بر کن سَری ز جیب، نه از دانه‌ای کمی!

هر غنچه‌ای به ذوق غمی در کشاکش است

بی‌غم چرایی ای دل بی‌درد آدمی

دریای انبساط چنین موج‌ریز و تو

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode