گنجور

 
فیاض لاهیجی

گمنام گرد و باش فراموش عالمی

بردار بارِ صیت خود از دوش عالمی

عشق تو نیک و بد همه در دام خود کشید

خوش حلقه کرد زلف تو در گوش عالمی

من لب ز شکوة تو فرو بسته‌ام ولی

فریاد می‌کند لب خاموش عالمی

بالیده‌ای ز حسن به نوعی که تا ابد

تنگست بر امید تو آغوش عالمی

عالم تمام آینه‌دار جمال تست

گشتیم در خیال تو مدهوش عالمی

بردیم در هوای تو خود را زیاد خلق

گشتیم در غم تو فراموش عالمی

عمریست کز خیال لب نازنین تو

نیش است در مذاق دلمن نوش عالمی

آبی بر آتش همه کس زد سرشک ما

آخر نشاند گریة ما جوش عالمی

فیّاض فیض خانه بدوشی بس اینکه ما

برداشتیم بار خود از دوش عالمی