گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۶ - وله

 

گر شوم بودتی بغلامی بنزد خویش

با ریش شوم تر ببر ما هر آینه

عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح سلطان محمود بن سبکتگین غزنوی

 

با من به شابهار به سر برد چاشتگاه

ماه من آنکه رشک برد زود و هفته ماه

گفت: این فراخ پهنا دشت گشاده چیست

گفتم: که عرضه گه شه بیعدد سپاه

گفتا: چه خوانم این شه آزاده را بنام ؟

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵

 

بر وی تو بروشنی از مهر و ماه به

زلفین تو ببوی ز مشک سیاه به

تو چون بنفشه ای و دگر نیکوان چو کاه

دانی هر آینه که بنفشه ز کاه به

گر من دل کسی بنوازم مشو ز جای

[...]

قطران تبریزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - لغز باسم آب

 

انصاف من بده که همی خواهم از تو داد

زیرا که بر سخن توئی امروز پادشاه

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸

 

گفتم رسید ماه بزرگ ای رخت چو ماه

گفتا دراین مه از رخ من آرزو مخواه

گفتم چرا مرا نرسانی به آرزوی

گفتا به آرزوت در این ماه نیست راه

گفتم سیه به رنگ گناه است زلف تو

[...]

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۹

 

آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ

نانم نداد چرخ، زهی سفله چرخ زه

در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم

لا الطرف لی ینام ولاالجد ینتبه

چون ماه چار هفته شد ستم به هفت حال

[...]

خاقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در مدح ابوالفتح دولت شاه بن بهرام شاه گوید

 

تا بر سر ولایت خویش آمدست شاه

گوئی به اوج در شرف است آفتاب و ماه

آن کامکار مشرق و آن شهریار هند

آن اختیار دولت و آن افتخار جاه

والا جلال دولت دولتشه شجاع

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح مجدالملک حسن احمد گوید

 

منت خدای را که با اقبال پادشاه

ایمن شد از محاق و کسوف آفتاب و ماه

منت خدای را که شکفت و چمید باز

هم گلبن سعادت و هم سرو بارگاه

منت خدای را که زمانه گرفت باز

[...]

سید حسن غزنوی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل چهارم

 

تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش

تو عاشق خودی ز تو عاشق‌ترآینه

نجم‌الدین رازی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

تا کی زنی ز مشک سیه بر زره گره

تا چند ماهرا کشی اندر خم زره

ماهی، باختیار، چو ماهی زره مپوش

روباز کن ز حلقه مشکین زره گره

گردم زند ز زلف تو اندر بر بتان

[...]

امامی هروی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ اول

 

و ما الوجه الاواحد غیر انه

اذا انت اعددت المرایا تعددا

غیری چگونه روی نماید؟ چو هر چه هست

عین دگر یکیست پدیدار آمده

عراقی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣٩ - وله در مدح تاج الدین علی سربداری

 

باز آمدم بحضرت سلطان دین پناه

خورشید خسروان جهان سایه اله

نی من بخود بچنین منزلت رسم

مشکل توان رسید ز ماهی بر اوج ماه

گر جذبه عنایت دارای کشورم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴۴ - وله ایضاً در مدح تاج الدین شیخ علی مؤید

 

فرخنده باد مقدم شاه جهانپناه

خورشید ملک شیخ علی سایه اله

شاهی که باشد از زبر تخت خسروی

تابان رخش چنانکه ز گردون دو هفته ماه

از فر فرق او که در آفاق سرورست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴ - وله ایضاً

 

دارای دین محمد مرسل که نا او

با نام ذوالجلال قرینست در صلات

ابن یمین
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

پیش از بنای مدرسه و رسم خانقاه

از نور روی دوست بدو برده ایم راه

جان بود جام بود و می ناب ارغوان

آن می که پیش او خجلست آفتاب و ماه

خرم دلی، که از همه آزاد و فرد شد

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۱ - فی توحید الباری عز اسمه

 

سبحان من تحیر فی ذاته سواه

فهم خرد به کنه کمالش نبرده راه

از ما قیاس ساحت قدسش بود چنانک

موری کند مساحت گردون ز قعر چاه

بر وحدتش صحیفه لاریب حجت است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

فصل بهار شد بگشا چشم انتباه

در خط سبزه و ورق لاله کن نگاه

بین خط سبز سبزه که هر تازه حرف ازان

چون بر کمال صنعت صانع بود گواه

لاله کش از میان الفی برزده ست سر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

طوبی لبقعه خضعت عندها الجباه

خاکش سران دین و دول راست سجده گاه

قدر زمین زدولت پابوس او بلند

پشت فلک زسجده تعظیم او دوتاه

آب لطافتش که ز دریای رحمت است

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰ - مرثیه

 

خورشید اوج حسن محمد امین که بود

روشن ز رویش آینهٔ آفتاب و مه

وز کثرت مرور شهور و سنین نداشت

کاهش به ماه طلعتش از هیچ باب ره

ناگه گرفته شد به کسوف اجل جهان

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode