گنجور

 
جامی

فصل بهار شد بگشا چشم انتباه

در خط سبزه و ورق لاله کن نگاه

بین خط سبز سبزه که هر تازه حرف ازان

چون بر کمال صنعت صانع بود گواه

لاله کش از میان الفی برزده ست سر

دارد برای نفی سوی شکل لا اله

خواهی که سر حشر شود منکشف تورا

عریان ز گل برآمده بین شاخ هر گیاه

درحال بی قراری عالم اگر تو را

هست اشتباه برلب جو کن قرارگاه

در آب جو تشابه امثال را ببین

زانجا قیاس گیر بقای جمال و جاه

جامی چو نیست نعت بقا جز خدای را

زین پس بجز فنای خود اندر خدا مخواه