گنجور

 
امامی هروی

تا کی زنی ز مشک سیه بر زره گره

تا چند ماهرا کشی اندر خم زره

ماهی، باختیار، چو ماهی زره مپوش

روباز کن ز حلقه مشکین زره گره

گردم زند ز زلف تو اندر بر بتان

عنبر که هستم از خم آن طره مشتبه

بگشا شکنج زلف که با یاد بوی او

خاک ره از شمامه ی عنبر به است به

گر شادیت ز مرگ امامی است، زنده کرد

او را مدیح خواجه تو خوشباش و برمجه