آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا
چون روح بالطافت و چون عقل باصفا
از باد همچو جوشن و از آفتاب تیغ
از شبه همچو آینه وز لطف چون هوا
نازک دلی لطیف که از جنبش نسیم
رویش پر از شکن شود و چشم پر قذا
خالی ز نقش و رسم چو صوفی کبود پوش
فارغ زرنک و بوی چو پیران پارسا
گاهیچو سیم و گاه چو سیماب و گاه یشم
گاهی بلور ساده و گه در پر بها
گه یار نفس ناطقه از راه تربیت
گه جان نفس نامیه در نشوو در نما
هم مغز افرینش و هم مایه حیات
هم دایه شجرها هم مادر گیا
گه خوار و گه عزیز و گهی پست و گه بلند
گه تیره گاه صافی و گه درد و گه دوا
گردنده مطیع و خروشنده خموش
مردافکنی ضعیف وسبک قیمتی روا
ازعذب وازخوشی می و شکر نمایدت
وز تلخ و شور گوهر و عنبر دهد ترا
از قدر همچو مهرو ز قدرت چو آسمان
از رنک چون زمرد و از شکل اژدها
گاه از میان کوه گشاید همی کمر
گاهی عنان بسوی گلستان کند رها
گاهی زندبهر نفسی چنین بروی در
گاهی کند زدست خسی پیرهن قبا
خوشخوارتر زنعمت وشیرین تر ازامید
سازنده تر زدولت وروشن تراز ذکا
باچشم عاشقان و رخ دلبران قرین
وزچشم سلفگان ورخ مفلسان جدا
نقاش نیست ازچه نگاردهمی صور
حمال نیست بارگران میکشد چرا
همخانه نزد او نرسد جزبجوش و جنک
بیگانه اندر او نشود جز بآشنا
چشمش چو چشم مردم آزاده درفشان
زاسیب دور چرخ ولی چرخ آسیا
که همعنان باد صبا گشته در سفر
که در رکاب خاک زمین گشته مبتلا
راز دلش ز صفحه رویش بود پدید
هکچون زروی عاشق دلداده در هوا
گه در شمر زباد بزنجیر کرده پای
گاهی عنان او شده از دست او رها
خواننده نی و دارد پیوسته در کنار
گاهی سفینه گه ورقی چند بی نوا
گاهی غریب را بنماید طریق سیر
گاهی طیب را بنماید دلیل داء
چون حکم ایزدی سبب صحت و سقم
چون دور آسمان سبب شدت ورخا
پیوسته در حمایت او لشکر بلاد
همواره در رعایت او اهل روستا
مقصود جستجوی سکندر بشرق و غرب
مطلوب آرزوی شهیدان کربلا
گاهی دهد بتیع زبان رونق سخن
گاهی زبان تیغ بدو یابد انجلا
صافی دلست لیک شود چون منافقان
همرنک آنکه باشد با آنش التقا
دودی ازو بر آید وانگه شود عرق
هرگه که آفتاب فلک رفت در خبا
فرعون گشته ازدم او باطل الوجود
مانده ز شربت او دایم البقا
سنگین دلست مادر او ز ینسبب بود
سنگین دلی چو مادر خود گشته در نما
گاهی چو جبرییل بخاک آمده ز ابر
گاهی چو مصطفی زمین رفته برسما
گازر شده بگاه وجود مکونات
معبر شده بگاه کرامات اولیا
گاهی گداخته تنش از تیغ آفتاب
گاهی شکافته دلش از ضربت عصا
زو سر فراز گشته همه چیز در جهان
واوسر بشیب چون عدوی صدر مقتدا
مفتی شرع و خواجه عالم قوام دین
آن آفتاب دانش و آن عالم ذکا
بحر علوم و کوه و وقار و سپهر مجد
کان سخا و گنج کرم معدن حیا
بالفظ او چه فخر کند بحر از صدف
با دست او چه لاف زند ابر در سخا
علمش بجز بوقت مسائل نگفته لم
جودش بجز بلفظ شهادت نگفته لا
بر سائلان سخای کفش کرده زرفشان
با زایران صریر درش گفته مرحبا
لطفش بر آن نسق که سحر بگذرد نسیم
خلقش بدان صفت که بگل بروزد صبا
مسندازو منور چون ماه از آفتاب
منبر ازو مزین چون شمس ازضیا
احکام او دلائل تأیید ایزدی
الفاظ اوبقیت اعجاز مصطفا
برداست آفتاب زرای وی ارتفاع
کرداست روزگار بصد روی التجا
فرمان مطلقش شده هم پهلوی قدر
حکم روان او شده هم زانوی قضا
گر نیستی برای کف در فشان او
دریا گهر چه دارد و خورشید کیمیا
ای دام جهل را سخن عذب تو نجات
وی درد فقر را کف دربار تو شفا
با چرخ هم عنانی و با بخت هم رکاب
با عقل همنشینی و باغیب آشنا
هم از زبان کلک تو هر مشکلیست حل
هم از بنان راد تو هر حاجتی روا
از شرم گوهر تو ستاره است ناتوان
از قرص آفتاب از آن شد در احتما
ای ضدر صدر زاده وای خواجه جهان
ای معدن مکارم وای مرکز وفا
گردون که بنده تو بود آب من بریخت
من هم ز بندگانم از او باز خر مرا
خونشد دلم زبسکه ز گردونستم کشید
جانم بشد ز بسکه ز هر دون برم جفا
در عهد چون توئی چو منی مانده ممتحن
دائم نداری از کرم خویشتن روا
در حضرت تو لاف نیارم زدن ولیک
از روی شاعری ننمایم بکس قفا
هر چند شاعری بگدائی فتاده است
من شاعرم بنام ولی نیستم گدا
از نظم من تقاضا هرگز نخوانده کس
وز شعر نشان ندهد هیچکس هجا
چونانکه من برم بمعانی بکر راه
هرگز نبرده راه سوی آشیان قطا
انصاف من بده که همی خواهم از تو داد
زیرا که بر سخن توئی امروز پادشاه
اینگفته به بنزد تو با آنکه گفته اند
ای جوهر لطیف چه چیزی تو حبذا
هر دو قصیده است ولیک این مثال آن؟
هر دو ستاره است سهیل آنگه و سها؟
گرچه برنک هر دو یکی هست پیش چشم
خاصیت زمرد ناید ز گندنا
معنی ربوده ایم ولیکن تفاوتست
آهن ربا عزیز تر آخر ز کهربا
از من بر ندا گرچه بزرگند خوردها
آری ز خویشتن نبود کوه را صدا
هر چند منبع است خراسان وشاعران
پیوسته کرده اند بدان قوم اقتدا
اینجا سخن لطیف تر آیداز آنکه مشک
خوشدم تر است اینجا از تبت و خطا
هر چند خواجگان خراسان بیک مدیح
دادند بدره شان صلت وزرشان عطا
آن از پی صیانت عرض است و نام نیک
نزبهر فضل مادح و نز جودت ثنا
در دیده میکشد همه کس تو تیاولیک
از عز دیده باشد نز فضل توتیا
گویند گژ زبانم کج باش گو زبان
چون هست در معانی و لفظ استوا
طرف کلاه خوبان خود کژ نگوتر است
ابروی و زلف دلبر کژ بهتر و دوتا
نه ماه را ز قوت شمس است اعوجاج؟
نه شاخ را ز حمل ثما ر است انحنا؟
تو حاکم جهانی اگر دعویی کنم
نزد تو ا ین قصیده مرا بس بود گوا
کرد این عروس طبع مرا خطبه خاطبی
کز روی کفو گفتم باشد بدو سزا
مشاطه خرد چو بر او کرد جلوه
وزروی خوب معنی برداشتش غطا
خود جود بود عنین هنگام مکرمت
وانگه نه فرض داد و نه کابینش کردادا
چو نرفت چار فصل درین باب بعد ازان
فسخ نکاح فرمود استاد شعر ما
واینک بنات فکرم مانده هنوز بکر
از کس نهفته نیست حدیثی است برملا
مقصود از ین حدیث همین بود تا شود
معلوم هر کسی که چگونه است ماجرا
من جوهر ار نبردم نزدیک جوهری
خوردم کنون ز دست ملامت بسی قفا
پذیرفتم از خدای که نارم دگر بنظم
بیتی مدیح کس بجز کس از مدحت شما
تا دست انتها نکشد دامن ابد
تا از ازل نشان نتوان دادن ابتدا
پاینده باد همچو ازل جاه و حشمتت
عمرت چو مدت ابد ایمن ز انتها
محروس باد جاه تو از نکبت زوال
معصوم باد جان تو از آفت فنا
حال ولی و حال عدویت بخیر و شر
چونانکه رای عالی تو کرده اقتضا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و تمجید از یک شخصیت بزرگ و روحانی میپردازد که ویژگیهای خاص و تحسینبرانگیزی دارد. شاعر به او صفات پاکی، لطافت، و روشنایی میبخشد و او را همانند فرشتگان و انبیاء معرفی میکند. این شخصیت به عنوان منبع حیات و دانش شناخته میشود و نشانههای قدرت و زیبایی را در وجود خود دارد.
شاعر به تفاوتهای او در رفتار و احوال اشاره میکند، از حالتهای مختلفی که ممکن است تجربه کند، مانند افت و خیز در موقعیتهای مختلف، و ارتباط عمیقاش با دیگران و طبیعت. در نهایت، شاعر از قدرت و موقعیت او در جامعه سخن میگوید و خواستار بقای او به عنوان الگو و راهنماست.
این توصیفها به شکل استعاری و خیالانگیز بیان شده و در آن از نمادهای مختلفی استفاده شده که به عظمت و مقامات این شخصیت و تأثیر او بر دیگران اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آن چیز پاک و مقدس چیست که مانند روح انبیا لطیف و صاف است، درست مانند عقل که روشنی و صفا دارد؟
هوش مصنوعی: از باد مانند زرهای آهنین و از آفتاب مانند شمشیری تابناک، و از شب مانند آینهای شفاف و از مهربانی مانند هوا هستم.
هوش مصنوعی: دل رقیق و حساس او چنان است که با وزش ملایم باد، چهرهاش دچار تغییراتی لطیف و شکننده میشود و چشمانش از زیبایی پر است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وصف حالتی درونی و روحانی اشاره دارد که فردی مانند صوفی در خود دارد. او از زرق و برق دنیوی و زیباییهای ظاهری بینیاز است و بیشتر به موضوعات معنوی و پارسایی توجه دارد. این فرد از زینتها و جذابیتهای دنیوی فارغ بوده و در سلوک روحانی خود غرق است.
هوش مصنوعی: گاهی مانند نقره است، گاهی مانند جیوه، گاهی شبیه یشم و گاهی همچون شیشه ساده و در مواقعی هم دارای ارزش و بهای زیادی است.
هوش مصنوعی: گاهی یار، همان نفس گویا، با تربیت صحیح به ما راهنمایی میکند و گاهی جان ما در حال رشد و بروز است و خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره به نیرویی دارد که هم خلق و کائنات را به وجود میآورد و هم زندگی را sustains. این نیرو همچون پرورشدهنده درختان و مادر گیاهان عمل میکند. به عبارت دیگر، این نیرو منبع حیات و رشد برای همه موجودات گیاهی است.
هوش مصنوعی: زندگی انسانها گاهی آنقدر پایین است که مورد تحقیر قرار میگیرند و گاهی هم به اوج موفقیت و اعتبار میرسند. برخی اوقات در شرایط دشواری قرار دارند و برخی دیگر اوقات از آرامش و راحتی برخوردارند. همچنین، در زندگی ممکن است با مشکلات و دردسرها مواجه شوند و در برخی لحظات به آرامش و خوشبختی دست یابند.
هوش مصنوعی: چرخش و حرکت طبیعی و نرم به همراه نواختن صدای آرام، پنجری دهندهای که ضعیف و بیارزش است، قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: از شیرینی و خوشی، شراب و شکر به تو نشان میدهد و از تلخی و شور، جواهر و عطر به تو میدهد.
هوش مصنوعی: به اندازهی نور آفتاب ارزشمند و به اندازهی قدرت آسمان بزرگ و از نظر زیبایی مانند زمرد درخشان و از لحاظ شکلی شگفتانگیز مانند اژدهاست.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، از دل کوهها راهی باز میشود و گاهی نیز، راه را به سوی گلستان و طبیعت زیبا آزاد میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی برای یک لحظه، زندگی به این شکل پیش میرود؛ گاهی شاید یک انسان بیارزش، به ناگاه و با بیادبی، لباس باارزشی را خراب کند.
هوش مصنوعی: نعمتها خوشمزهتر و شیرینتر از امید هستند، و ثروت سازندهتر و هوش درخشانتر است.
هوش مصنوعی: نگاه عاشقان و چهره دلبران همواره در کنار هم است، اما چشم عابدان و چهره بینواها از یکدیگر فاصله دارد.
هوش مصنوعی: نقاشی نیست که بگوید از چه چیزهایی تصویر میکشد و بار سنگین را نمیکشد. چرا باید به زحمت بیفتد؟
هوش مصنوعی: کسی که در خانهاش صمیمیت و محبت حاکم است، نمیتواند به دیگران بیاحساسی کند و در ارتباط با دیگران فقط با آشنایان و افراد نزدیک خودش رفتار میکند.
هوش مصنوعی: چشم او همچون چشم انسانهای آزاد و مستقل درخشان است، اما به سبب آسیبهایی که از چرخ زمان دیده، مانند چرخ آسیاب، به تنگنا و سختی افتاده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه سفر و حالت خود در آن میپردازد. او به نوعی خود را در سفر شبیه باد صبا میداند، که آزاد و بیخبر از قید و بندها حرکت میکند، اما در عین حال در دلتنگی از خاک زمین و محدودیتهای آن رنج میبرد. به طور کلی، این ابیات به تضاد بین آزادی سفر و وابستگی به خاک و دنیا اشاره دارند.
هوش مصنوعی: راز قلب او از چهرهاش مشخص بود، همانطور که عشق دلداده در عشق و احساساتش نمایان است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در سختی و فشار، ما به زنجیرهایی که خودمان ساختهایم گرفتار میشویم، و گاهی هم کنترل زندگیمان از دستمان خارج میشود.
هوش مصنوعی: نوازنده نی همواره در کنارش است و گاهی در میان سفرهایش چند نکته یا یادداشت بدون صدا دارد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، روش سفر برای یک نفر ممکن است مانند یک بیگانه و نامانوس باشد، در حالی که برای دیگری، راهنما و نشانهای از خوبی و سلامت به حساب میآید.
هوش مصنوعی: چنان که فرمان خداوندی باعث درستی و نادرستی میشود، همانطور که چرخش آسمان سبب رخدادهای قوی و ضعیف میگردد.
هوش مصنوعی: همواره در دفاع از او، لشکری از شهرها و روستاها در حمایت و توجه به او حاضرند.
هوش مصنوعی: هدف، جستجوی سکندر در شرق و غرب است و درواقع، آرزو و خواستهی شهیدان کربلا را میطلبد.
هوش مصنوعی: گاهی معشوقی با لبخندی دلنشین، صحبت را زیبا و دلپذیر میکند و در مواقعی دیگر، زبان تند و تیز میتواند بر دل و جان اثر بد بگذارد.
هوش مصنوعی: دل انسان بینقص و پاک است، اما اگر با افراد نادرست و منافق همراه شود، ممکن است رنگ و حالتی مشابه آنها پیدا کند. بنابراین، کسی که با آنان همنشینی کند، به تدریج تحت تأثیر رفتار و ویژگیهای آنها قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: دود از او بلند میشود و سپس در هر بار که خورشید آسمان به آرامی غروب میکند، عرق از او ترشح میشود.
هوش مصنوعی: فرعون به خاطر دم او نابود شده و از وجود او چیزی باقی نمانده است. او با نوشیدنی خود همیشه باقی و پایدار است.
هوش مصنوعی: مادر او به خاطر این موضوع دلش سنگین و غمگین است، چون دل سنگین او باعث شده که خود را مانند مادرش نشان دهد.
هوش مصنوعی: گاهی مانند جبرئیل، از آسمان به زمین میآید و گاهی مانند پیامبر، بر روی زمین راه میرود و در بین مردم حضور دارد.
هوش مصنوعی: در زمان وجود، این دنیا به چیزهایی که در آن است، شگفتانگیز شده و راهی برای دریافت معجزات اولیای الهی فراهم آمده است.
هوش مصنوعی: گاهی بدنش از شدت گرمای آفتاب داغ میشود و گاهی دلش از آسیبهای عصا میشکافد.
هوش مصنوعی: از نقطهی اوج، همه چیز در جهان به سمت پایین میآید، مانند اینکه دشمنی، صدر و رهبری را رها کرده است.
هوش مصنوعی: عالم دین و مفتی شرع، پایهگذار و نگهدار دین هستند. آنها مانند خورشید دانش و عالمیت میدرخشند و بر همه نور میافشانند.
هوش مصنوعی: در دل دریا دانش و علم گسترده است، همچون کوهی استوار و پر از وقار. آسمان درخشان و پر از افتخار، جایی است که بخشندگی و ثروت در آن جریان دارد، و معدن حیا و شرم است.
هوش مصنوعی: در اینجا بحر و ابر به عنوان نمادهایی از بزرگی و ثروت توصیف شدهاند. در واقع، دریا به خاطر صدفش که مروارید میسازد، به خود میبالد و ابر هم به خاطر بارانی که میبارد، خود را میستاید. این توصیف نشان میدهد که هر یک از این عناصر طبیعی به خاطر ویژگیهای خاص خود دچار خودستایی هستند.
هوش مصنوعی: دانش او تنها در زمان مسائل مطرح میشود و کرم او فقط با کلمات گواهی اعلام میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شخصی با سخاوت به زائران خود خوشآمد میگوید و از آنها به گرمی استقبال میکند. او با کمال محبت و احترام از مهمانان خود پذیرایی میکند و فضایی دلپذیر برای آنها ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: لطافت و خوبی او چنان است که همانند نسیم صبحگاهی که گلها را نوازش میکند، احساس میشود.
هوش مصنوعی: به مانند ماه که از نور آفتاب میدرخشد، تو نیز باید باشی. منبر باید از روشنایی او زینت یابد، همانطور که خورشید از نور خود جلوه میکند.
هوش مصنوعی: احکام و قوانین او نشانههای تأیید الهی است و کلمات او معجزهای است که از جانب پیامبر مشخص شده است.
هوش مصنوعی: خورشید در اوج خود قرار دارد و به همین دلیل روزگار با هزاران چهره، به ما پناه میآورد.
هوش مصنوعی: قدرت مطلق او به اندازهای است که حکم او همچون قضا و قدر، جاری و نافذ است.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار او نیستی، دریا چه ارزشی دارد و گوهر در دل آن چه فایدهای دارد؟ خورشید هم که طلایی بیش نیست.
هوش مصنوعی: ای دام جهل، گفتار شیرین تو نجاتدهنده است و درد فقر را دست تو درمان میکند.
هوش مصنوعی: با سرنوشت و شانس همراهی میکنی و با فکر و عقل همنشینی، در کنار عقل، با آگاهی و دانش نیز آشنا هستی.
هوش مصنوعی: نقش و هنر تو میتواند هر مشکلی را برطرف کند و تواناییهای تو میتواند به هر خواستهای پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: گوهر وجود تو به قدری درخشان و ارزشمند است که حتی ستارهها نیز از آن خجالت میکشند و نمیتوانند خود را با تابش خورشید مقایسه کنند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در اوج و مرتبه عالی هستی، ای سرور جهانیان، تو معدن ویژگیهای نیکو و منبع وفاداری و صداقت هستی.
هوش مصنوعی: آسمان که تحت اطاعت تو بود، آبم را بر زمین ریخت. من نیز از بندگان او هستم و حالا از او میخواهم که مرا رها کند.
هوش مصنوعی: دل من از شدت ناراحتی به درد آمده و جانم به خاطر بیاحترامیهایی که از زمین و آسمان متحمل شدم، گرفته شده است.
هوش مصنوعی: در زمانی که تو هستی، چون من آزمونی وجود ندارد و همیشه از لطف خودت بهرهمند نمیشوی.
هوش مصنوعی: در حضور تو ادعای چیزی نمیکنم، اما از روی شاعری نمیتوانم به کسی پشت کنم و کمتوجهی کنم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه کسی از شاعران به فساد و بیمقداری دچار شده، من شاعرم و معروف هستم، اما خود را به پای کسی نمیاندازم و گدا نمیشوم.
هوش مصنوعی: کسی از شعر من و نظم من چیزی نخواسته و هیچ کس هم نخواهد توانست نشانهای از آن را پیدا کند.
هوش مصنوعی: مانند من که به معانی تازه و نو میروم، هرگز به سوی لانهی پرندگان نمیروم.
هوش مصنوعی: به من انصاف بده، زیرا من به خاطر تو خواهان عدالت هستم، چرا که امروز تو سخنگوی حق و صاحب اختیار هستی.
هوش مصنوعی: با وجود تمام گفتهها دربارهٔ تو، من هیچچیز نمیگویم. ای جوهر نازک و بینظیر، چه چیزی تو را ستایش کند؟
هوش مصنوعی: هر دو شعر زیبا و ارزشمندند، اما آیا میتوان یکی را بر دیگری برتری داد؟ هر دو مانند ستارههایی در آسمان هستند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: هر چند که در ظاهر، دو چیز یکی به نظر میرسند، اما ذات و ارزش واقعی آنها مثل خاصیت زمرد نخواهد بود که از گندمناک بودن برمیآید.
هوش مصنوعی: ما چیزهای باارزش را به دست آوردهایم، ولی تفاوتی وجود دارد. آهنربا برای ما از کهربا گرانبهاتر و عزیزتر است.
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی چیزهای کوچک و ناچیز زیادی وجود دارند که به نظر مهم میآیند، اما صدای کوه و قدرت آن به خودی خود فراتر از همه اینهاست و به سختی میتوان آن را از درون خود به وجود آورد.
هوش مصنوعی: اگرچه خراسان منبع شعر و شاعران است، اما شاعران همیشه از آن قوم پیروی کردهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا، سخن به نظر زیباتر و دلنشینتر میرسد، همچنانکه بوی خوش مشک از دیگر رایحهها دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بزرگان خراسان تقدیر و مدح بالایی برای او کردند، اما پاداش و عطایای آنها به اندازهای نبود که ارزش واقعی او را نشان دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای حفظ آبرو و نام نیک، باید به فضائل و خوبیهایی که به دیگران میگویند، اهمیت داد و از صفات برجسته و بخشندگی ستایش کرد.
هوش مصنوعی: در نگاه همه مردم زیبایی تو جلوه میکند، اما فقط کسانی که از نعمت دید تو بهرهمندند میتوانند این زیبایی را بهدرستی درک کنند.
هوش مصنوعی: میگویند که زبان من نادرست و منحرف است، اما زبان باید متناسب و صحیح باشد، چه در معانی و چه در واژگان.
هوش مصنوعی: بهتر است به زیبایی و خوشنامی افرادی که خوب هستند احترام بگذاریم و نیکوترین صفات را در آنها جستجو کنیم. چهره دلبر و جذابیتهای او از هر چیز دیگری جذابتر است و جذابیتهای ظاهری او دوچندان ارزش دارد.
هوش مصنوعی: آیا انحراف ماه به خاطر قدرت خورشید نیست؟ یا اینکه خمیدگی شاخ درخت به خاطر بار وزین میوه نیست؟
هوش مصنوعی: اگر تو حاکم سراسر جهان هستی، پس اگر بخواهم از تو چیزی بخواهم، همین شعر من برای گواهی کافی است.
هوش مصنوعی: این عروس نفسی که دارم، به مانند عروسی زیبا و شایسته به نظر میرسد. من نیز درباره او سخن گفتم و اعتقاد دارم که او برای من مناسب و شایسته است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت در خُلق و خوی او به مانند آرایشگری است که به زیبایی او توجه میکند و پوشش و ظاهری زیبا به او میدهد.
هوش مصنوعی: خود بخشندگی، زمانی که نوبت به بزرگمنشی میرسد، به همراهی نیاز ندارد و نه اینکه لازم باشد به کسی چیزی بدهی یا او را تحت فشار قرار دهی.
هوش مصنوعی: وقتی که چهار فصل گذشت و هیچ خبری نشد، معلم شعر ما تصمیم به پایان دادن این ارتباط گرفت.
هوش مصنوعی: اندیشههای من هنوز پاک و دست نخورده باقی مانده و هیچ کس درباره آنها چیزی نمیداند؛ این موضوع بهزودی آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: این صحبت برای این بود که مشخص شود هر فرد چه وضعیتی دارد و ماجرایش چگونه است.
هوش مصنوعی: اگر من به جوهر (معنا و حقیقت) نرسیدم و فقط به ظواهر دل خوش کردم، حالا از انتقادهای فراوان خستهام.
هوش مصنوعی: من از خدا خواستم دیگر برای کسی جز شما شعری نسرایم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که زمان به انتها نرسیده و دامن ابدیت بینهایت است، نمیتوان از ابتدا نشانی داد و آغاز را مشخص کرد.
هوش مصنوعی: امیدوارم شکوه و جلال تو همیشه پایدار بماند و عمرت به اندازه ابدیت باشد، و از تمام نهایتها در امان بمانی.
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که مقام و موقعیت تو از بدبختی و سقوط دور باشد و جان تو از خطر نابودی محفوظ بماند.
هوش مصنوعی: حال ولی و حال بندگان به نیکی و بدی همچون آن چیزی است که خواست و اراده عالی تو ایجاب کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.