گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

یا رب که کارها همه گردد به کام ما

نور حضور خویش فروزد امام ما

ما باده محبت او نوش کرده ‏ایم

ای بی‏ خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آنکه از این باده زنده شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

هان مژده ای بیار صبا از دیار دوست

تا در طلب دلم شود امیدوار دوست

کحل جواهری به من آر ای نسیم صبح

زان خاک نیک‏بخت که شد رهگذار دوست

یا نامه‏ای بیار که تعویذ جان کنم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

ما را امام هست و یارا چه حاجت است

خورشید هست نور ثریا چه حاجت است‏

ای حضرت امام به سرّی که با خدای

داری دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه شرع، خدا را بسوختیم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

شد دین خراب این همه فسق جهار چیست

مهدی کجاست گو سبب انتظار چیست

از جور و ظلم خانه ایمان خراب شد

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موئی است ای امام

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در پرده‏ای هنوز و صدت عندلیب هست‏

مردیم از فراق تو ای عیسی زمان

آیا ز خوان وصل تو ما را نصیب هست؟

هر جا روم خیال تو در دیده من است

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

ای هدهد صبا به سبا می‏‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌‏فرستمت

یعنی ز ما به مهدی هادی پیام بر

کو روز و شب دعا و ثنا می‏‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‏‌ای از دعای خیر

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

کی باشد آن که مهدی ما پرده‌‏در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند کار ما ز قدومش نکو شود

آری شود ولیک به خون جگر شود!

ای خوش دمی که در قدم او بود سرم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

یک دم چه می‏شود که ز ما یاد آورند

آنان که پنج وقت به او اقتدا کنند

پنهان ز دشمنان چه شود گر رهم دهند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

بخت از قدوم دوست نشانم نمی‏‌دهد

دولت خبر ز راز نهانم نمی‌‏دهد

جان می‏‌دهم برای لقایش به صدق دل

اینم نمی‏‌ستاند و آنم نمی‌‏دهد

مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

شوقت نه سرسریست که از سر به در شود

مهرت نه عارضی است که جای دگر شود

شوق تو در ضمیرم و مهر تو در دلم

نوعی نیامده است که با جان به در شود

دردیست درد هجرت تو کاندر علاج آن

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟

گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند

گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟

گفت این حکایتی است که با نکته‏دان کنند

گفتم که جان دهند و رضای شما خرند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

ای خرم از نوید قدومت بهار عمر

پژمرد در مفارقتت لاله‏‌زار عمر

این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است

دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

گیریم عمر خویش ز سر در زمان تو

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

عید است روز جمعه و یاران در انتظار

یا رب امام را به مصلّی کن آشکار

شاید که یک نماز که با او ادا کنیم

گردیم مستحق که کنی مغفرت نثار

خوش دولتی است خرّم و خوش خسرو کریم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

حاشا که من حدیث ثنای تو طی کنم

من لاف شوق می‏زنم این کار کی کنم

کو پیک صبح تا گله‏های شب فراق

با آن خجسته طلعت فرخنده پی کنم

مهدی کجاست تا همه محصول زهد و علم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

روزی مرا وصال تو روزی اگر شود

بر منتهای همت خود کامران شدم

زاندم که خیل شوق رخت رو به دل نهاد

ایمن ز جور فتنه آخر زمان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشاده شد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم

گو شیعه امامم و سوگند می‏خورم‏

عصر ظهور حضرت او خواهم از خدا

پیرانه سر هوای جوانیست بر سرم

مولا من به عرش رسم گر ز روی فضل

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

مولای من بیا که هواخواه خدمتم

مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم‏

زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست

بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم

هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن

بگشای نافه را و جهان مستطاب کن

از پرده خفا به درآ، آشکار شو

ای آفتاب پرتو خود بی‏سحاب کن‏

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‏سرا بگو

ما محرمان خلوت انیسم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر این فقیر قصه آن محتشم بخوان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی‏

علم خضر ز بحر علومت نشانه‏‌ای

آب حیات معرفتت را کنایتی

انفاس عیسی از نفست بود شمه‌‏ای

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode