گنجور

 
فیض کاشانی

ای هدهد صبا به سبا می‏‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌‏فرستمت

یعنی ز ما به مهدی هادی پیام بر

کو روز و شب دعا و ثنا می‏‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‏‌ای از دعای خیر

در صحبت شمال و سبا می‏‌فرستمت

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست

می‏‌بینمت عیان و دعا می‏‌فرستمت

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب

جان عزیز خود به فدا می‌‏فرستمت

ای دل بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

با درد صبر کن که دوا می‌‏فرستمت

ای فیض، جان به تحفه به نزدیک او ببر

بشتاب هان به وصل و لقا می‌‏فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاکدان غم

زینجا به آشیان بقا می‏‌فرستمت