گنجور

 
فیض کاشانی

روزی مرا وصال تو روزی اگر شود

بر منتهای همت خود کامران شدم

زاندم که خیل شوق رخت رو به دل نهاد

ایمن ز جور فتنه آخر زمان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشاده شد

کز دوستان یک جهت خاندان شدم

اول ز حرف و صوت وجودم خبر نبود

در مکتب ولای علی نکته‏دان شدم

ای گلبن حدیقه بگزیده رسل

در سایه تو بلبل باغ جنان شدم

پر شد دلم ز مهر نبیّ و ولیّ و آل

زین دوستی به کام دل دوستان شدم‏

روزی بود به فیض بگوید امام عصر

خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode