گنجور

 
فیض کاشانی

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی‏

علم خضر ز بحر علومت نشانه‏‌ای

آب حیات معرفتت را کنایتی

انفاس عیسی از نفست بود شمه‌‏ای

تعمیر عمر نوح تو را بود آیتی

کی عطر سای مجلس روحانیان شدی

گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی

هر پاره از دل من و از غصه قصه‏‌ای

هر سطری از خصال تو وز رحمت آیتی

تا چند ای امام بسوزیم در فراق

آخر زمان هجر شما را نهایتی‏

در آرزوی خاک درش سوختیم ما

یادآور ای صبا که نکردی حمایتی

ای فیض عمر رفت و ندیدی امام را

صد مایه داشتی و نکردی کفایتی