گنجور

 
فیض کاشانی

حاشا که من حدیث ثنای تو طی کنم

من لاف شوق می‏زنم این کار کی کنم

کو پیک صبح تا گله‏های شب فراق

با آن خجسته طلعت فرخنده پی کنم

مهدی کجاست تا همه محصول زهد و علم

در کار خدمت وی و اصحاب وی کنم

از نامه سیاه نترسم که روز حشر

با مهر اهلبیت صد این نامه طی کنم

تا زنده‏ام دم از نبی و آل می‏زنم

کی من حکایت جم و کاووس و کی کنم

جانم فدای اوست، بر فیض امانت است

روزی رخش بینم و تسلیم وی کنم

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

ای صدرِ روزگار، تو دانی که مدّتیست

تا انتظار خلعت خاص تو می‌کنم

دریاب پیش از آنکه من اطفالِ طبع را

تعلیمِ قاف و دال و حروفِ هجی کنم

حافظ

حاشا که من به موسمِ گُل تَرکِ مِی کُنم

من لافِ عقل می‌زنم، این کار کِی کنم

مطرب کجاست تا همه محصولِ زهد و عِلم

در کارِ چنگ و بَربَط و آوازِ نِی کُنَم

از قیل و قالِ مدرسه حالی دلم گرفت

[...]

فیض کاشانی

حاشا که من حدیث ثنای تو طی کنم

من لاف شوق می‏زنم این کار کی کنم

کو پیک صبح تا گله‏های شب فراق

با آن خجسته طلعت فرخنده پی کنم

مهدی کجاست تا همه محصول زهد و علم

[...]

رضاقلی خان هدایت

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست

روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه