گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

قدر مسیحا برد لعل سخندان او

عقد ثریا درد گوی گریبان او

روضه فردوس را نسبت کویش مده!

گلشن جنت کجا طرف گلستان او؟!

شحنه هجران او آن قدرم دور کرد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

برد دلم را ز ره زلف سمن‌سای او

کرد شهید نگه نرگس شهلای او

گشته به هم توأمان از خط کلک ازل

دست من و دامنش فرق من و پای او!

کی بود اندر زمین در خور او مسکنی؟!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح گلشنی

 

ساقی بده جام می رونق گلزار شد

چنگ بزن مطربا چشم بسی تار شد

هی تو برآر از حرم دختر رز را به باغ

چیست تأمل بود گل به سر خار شد!

هی تو به تار رباب ناخن مضراب زن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

ساقی به فصل ربیع باده گلگون بیار!

چند تغافل کنی می‌گذرد نوبهار!

از چه نشینی حزین هست اجل در کمین

باب مغان باز کن وقت غنیمت شمار!

نیست تو را از قضا خط امانی به عمر

[...]

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۱ - فصل بهار

 

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار

طوطی و دراج و سار

بر طرف جویبار

کشت گل و لاله زار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۵ - حدی

 

نغمهٔ ساربان حجاز

ناقهٔ سیار من

آهوی تاتار من

درهم و دینار من

اندک و بسیار من

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۹ - زندگی و عمل در جواب هاینه موسوم به «سؤالات»

 

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

موج ز خود رفته ئی تیز خرامید و گفت

هستم اگر میروم گر نروم نیستم

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۵ - گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست

 

گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست

حاصل این سوز و ساز یک دل خونین نواست

در طلبش دل تپید ، دیر و حرم آفرید

ما به تمنای او ، او به تمنای ماست

پردگیان بی حجاب ، من به خودی در شدم

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۵ - صحبت رفتگان (در عالم بالا)

 

تولستوی

بارکش اهرمن لشکری شهریار

از پی نان جوین تیغ ستم بر کشید

زشت به چشمش نکوست مغز نداند ز پوست

مردک بیگانه دوست سینهٔ خویشان درید

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۶ - مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم

 

مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم

تن به تپیدن دهم بال پریدن دهم

سوز نوایم نگر ریزهٔ الماس را

قطرهٔ شبنم کنم خوی چکیدن دهم

چون ز مقام نمود نغمهٔ شیرین زنم

[...]

اقبال لاهوری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الانبیاء محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم » شمارهٔ ۲ - فی مبعث سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم

 

صبح سعادت دمید، یاد صبوحی بخیر

صومعه بر باد رفت، دور بیفتاد دیر

یار غیور است و نیست نام و نشانی ز غیر

دم مزنید از مسیح عذر بخواه از عزیر

خواجۀ عالم نهاد تاج رسالت بسر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی ولادة مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام

 

بوی گل و سنبل است یا که هوای بهار؟

زمزمۀ بلبل است یا که نوای هزار؟

نفحۀ روح القدس می رسد از بزم انس

یا که نسیم صبا می وزد از کوی یار؟

صفحۀ روی زمین همچو بهشت برین

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۴ - مدیحة الامیر علیه السلام فی یوم الغدیر

 

باده بده ساقیا ولی ز خم غدیر

چنگ بزن مطربا ولی بیاد امیر

تو نیز ایچرخ پیر بیا ز بالابزیر

داد مسرت بده ساغر عشرت بگیر

بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۴ - فی رثاء سید الشهداء علیه السلام

 

بسیط روی زمین باز بساط غم است

محیط عرش برین دائرۀ ماتم است

باز چرا مهر و ماه تیره چه شمع عزاست

باز چرا دود آه تا فلک اعظم است

ماتم جانسوز کیست گرفته آفاق را

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الامام ابی جعفر الجواد علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی مدح الامام ابی جعفر الجواد علیه السلام و رثائه

 

توسن طبعم که داشت سبق بیون الطراد

کنون چنان مانده شد که «قیل: یکبو الجواد»

[توسن طبعم که بود من الجیاد الجیاد

کنون چنان مانده شد که لا یجید الطراد]

بلبل نطقم ز بس گشته اسیر قفس

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای که ز خوبی نصیب یافته حد نصاب

دری و یاقوت لب، سیم بر، وزر نقاب

ای که بمعمورۀ حسن، تو فرماندهی

لشگر عشق تو کرد کشور دل را خراب

حسرت روی تو دادد هستی ما را بباد

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

مذمت عاشقان ز پستی همت است

عشق رخ مهوشان فریضۀ ذمت است

ز عشق منعم مکن ای ز خدا بی خبر

که نقطۀ مرکز دائرۀ رحمت است

مترس از طعنۀ جاهل افعی صفت

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

تا دل آشفته ام شیفتۀ روی تست

هر طرفی رو کنم روی دلم سوی تست

بگرد بیت الحرام طواف بر من حرام

ای صنم خوش خرام کعبۀ من کوی تست

دل ندهم از قصور به صحبت حسن حور

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

فرۀ غرای تو چشم مرا خیره کرد

طرۀ زیبای تو عقل مرا تیره کرد

برد به شیرین لبی شیرۀ جان مرا

کام مرا شکرین بردن آن شیره کرد

سلسلۀ موی تو یافت چه آشفتگی

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

تا به کی ای نوش جان می‌زنیم نیشتر

زخم از این بیشتر یا دل از این ریش‌تر

ز آه من اندیشه کن بیخ جفا تیشه کن

مهر و وفا پیشه کن بیشتر از پیشتر

در نظر اهل دل سادگی آزادگی است

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
sunny dark_mode