گنجور

 
غروی اصفهانی

فرۀ غرای تو چشم مرا خیره کرد

طرۀ زیبای تو عقل مرا تیره کرد

برد به شیرین لبی شیرۀ جان مرا

کام مرا شکرین بردن آن شیره کرد

سلسلۀ موی تو یافت چه آشفتگی

رشتۀ عمر مرا حلقۀ زنجیره کرد

حسن تو ای مه جبین رهرو عشقم نمود

لطف تو ای نازنین طبع مرا چیره کرد

شیوۀ عاشق کشی سیرۀ معشوق ما است

آنچه به من می کند آن روش و سیره کرد

از پس عمری بزد جامۀ تقوا به نیل

مفتقر از بس که از روی و ریا زیره کرد