گنجور

امیر معزی » مسمط

 

بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا

جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما

رای تو چون‌ کوکب است همت تو چون سما

حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا

امیر معزی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در صفت عشق و مدح شیخ الاسلام ناصر الدین ابراهیم

 

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا

برد به دست نخست هستی ما را ز ما

ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است

زانکه نگنجد در او هستی ما و شما

چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مطلع دوم

 

ای صفت زلف تو غارت ایمان ما

عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا

بر در ایوان توست پای شکسته خرد

بر سر میدان توست دست گشاده هوا

صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم

 

نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا

عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا

روح روان است آب بی‌عمل امتحان

زر خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا

شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - مطلع چهارم

 

داد مرا روزگار مالش دست جفا

با که توانم نمود نالش از این بی وفا

در سرم افکند چرخ با که سپارم عنان

بر لبم آورده جان با که گزارم عنا

محنت چون خون و گوشت در تنم آمیخته است

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا

کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا

روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم

موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا

چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟

جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف

زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟

روز دو سه‌ ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶

 

ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را ؟

ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا ؟

سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد

گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا

از کف تو ای قمر باغِ دهان پرشکر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱

 

باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا

باز گلِ لعل‌پوش می‌بدراند قبا

بازرسیدند شاد زان سوی عالم چو باد

مست و خرامان و خوش سبزقبایان ما

سروِ علمدار رفت سوخت خزان را به تفت

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا

از نفس یار ما داد نشانی صبا

نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم

نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

کاش که من بودمی هم ره باد صبا

تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا

نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل

کس نرساند مگر هدهد باد صبا

گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا

لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا

بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک

پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را

روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی

[...]

حکیم نزاری
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

از تتق کبریا صورت لطف خدا

بسته نقابی ز نور روی نموده به ما

دُرهٔ بیضا بود صورت روحانیش

شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا

در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

ای حرم عزّتت ملکت بی منتها

نقش دو عالم زده بر علم کبریا

از سپهت رومی صبح ملمّع لباس

وز حشمت زنگی شام مرصّع وطا

آینهٔ صنع تو مهر به دست صباح

[...]

خیالی بخارایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بعد هزار انتظار این فلک بی وفا

شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا

وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر

با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا

رفتی و می‌آورد جذبهٔ شوقت ز پی

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح ابراهیم میرزا

 

عشق چنین بی‌نصیب، حسن چنین بی‌وفا

دل که و آرام چه، وصل کجا من کجا؟

غنچهٔ او تنگخو، عشوهٔ او پرفریب

غمزهٔ او جنگجو، وعدهٔ او بی‌وفا

مایهٔ نومیدی‌ام، باعث محرومی‌ام

[...]

میلی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در منقبت مولای منقیان حضرت علی علیه‌السلام

 

رخش سفر بر جهان زین در دار فنا

خیمه عزلت بزن بر در ملک بقا

رخت بکش زین دیار هین که ازین تنگنا

یوسف جان رفتنی است جانب مصر بقا

خنده بران از لب و نوحه دل گوش کن

[...]

فصیحی هروی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در منقبت امام محمدتقی(ع)

 

بی‌تو به زندان غم هیچ نجنبم ز جا

زلف تو زنجیر کرد موی به موی مرا

کس به کدامین امید از تو دلی خوش کند

عهد ندارد ثبات وعده ندارد وفا

سایه سودای او از سر ما کم مباد

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در صفت شاه نقشبند نور مرقده

 

ای بر در روضه ات برده فلک التجا

وی ز حریمت شده حاجت مردم روا

از تو شده روشناس آئینه اهل دل

با تو شده منتهی سلسله اولیا

رای دل روشنت طاعت او روز و شب

[...]

سیدای نسفی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ ولادت

 

فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت

معدن عز و شرف، منبع جود و سخا

آن که رسد روز و شب از کف فیاض او

جود به هر بی‌نصیب، فیض به هر بی‌نوا

منتظر فیض حق بود شب و روز و گشت

[...]

هاتف اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode