گنجور

 
خاقانی

ای صفت زلف تو غارت ایمان ما

عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا

بر در ایوان توست پای شکسته خرد

بر سر میدان توست دست گشاده هوا

صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن

صد ستم از روزگار وز دل تو یک جفا

از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام

وز مژهٔ تو نکرد هیچ خدنگی خطا

ای تو ز ما بیخبر ما به تمنای تو

بس که بپیموده‌ایم عالم خوف و رجا

گاه بدزدیم چشم از تو ز بیم رقیب

گه به نظر بشکنیم چشم رقیب تو را

لعل تو طرف زر است بر کمر آفتاب

وصل تو مهر تب است در دهن اژدها

بر سر کوی تو من نایب خاقانیم

بو که به دیوان عشق نام برآید مرا

صبح امید منی طاب علیک الصبوح

گرچه به شب‌های هجر طال علی البلا

موی شکافم به شعر موی شدستم ز غم

لیک نگنجم همی در حرم مقتدا

صدر براهیم نام راد سلیمان جلال

خواجهٔ موسی سخن مهتر احمد سخا

یافت ز الطاف او عالم فرتوت، فر

برد ز انصاف او فصل بهاران، بها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا

جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما

رای تو چون‌ کوکب است همت تو چون سما

حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا

خاقانی

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا

برد به دست نخست هستی ما را ز ما

ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است

زانکه نگنجد در او هستی ما و شما

چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عطار

مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا

کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا

روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم

موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا

چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو

[...]

مولانا

چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟

جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف

زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟

روز دو سه‌ ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
همام تبریزی

چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا

از نفس یار ما داد نشانی صبا

نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم

نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه