همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا
لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا
بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک
پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را
روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی
تا به کجا می کند آهوی چشمت چرا
آه نزاری بسوخت خرمن صبر و شکیب
ابر صفت کلّه بست دود دلم در هوا
محمل لیلی برفت طاقت مجنون نماند
چند کند احتمال چون نرود بر قفا
داور من عشق بس مظلمه آن جا برم
عشق برافتادگان ظلم ندارد روا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت به عشق و دلدادگی خود اشاره میکند و احساسات عمیق و دردناک ناشی از این عشق را به تصویر میکشد. او میگوید که همت او تنها به خاطر محبوبش به اوج میرسد و در عالم محبت، نام و یاد وفا را زنده میکند. بوی عطر محبوبش روح او را سرشار میکند و حسرتهایش او را میسوزاند. عشق او همچون آتشی است که خنک کننده ثبات و صبرش را سوزانده و او را به مرز خستگی و یأس رسانده است. در نهایت، شاعر دردهای عشق را بیان میکند و میگوید که عشق برای شکستگان و عاشقان بیرحم است.
هوش مصنوعی: مجنون هیچ تلاشی نکرد جز برای محبوبش، بنابراین در دنیا به خاطر وفایش نامش برده شد.
هوش مصنوعی: عطر عرق چین تو باعث میشود روح من مانند پیراهن نورانی یعقوب، زنده و شاداب شود.
هوش مصنوعی: عشق و احساساتی که در دل دارم، همچون آتشی سوزان است که آرزوهای از دست رفتهام را میسوزاند. چشمانت مانند آهو، گویی مرا در خود غرق میکند و به کجا میبرد.
هوش مصنوعی: در اینجا، سراینده از دلسوختگی و ناتوانی خود در تحمل درد و سختیهای زندگی سخن میگوید. او با ابراز اندوه و ناله، نشان میدهد که صبر و استقامتش به پایان رسیده و احساساتی مانند غم و حسرت در دلش شعلهور شدهاند. دود دلش به مانند بخاری در هوا بالا میرود و این تصویر، نشاندهنده حال و روز نا آرام و پریشان اوست.
هوش مصنوعی: محمل لیلی حرکت کرد و مجنون دیگر تاب نیاورد. چقدر میتواند انتظار بکشد، وقتی که لیلی دیگر برنگردد؟
هوش مصنوعی: عشق قضاوتی میکند که در آن هیچ ظلمی وجود ندارد و برای افرادی که در وضعیتی ناخوشایند هستند، جایی برای پذیرش ظلم ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا
جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما
رای تو چون کوکب است همت تو چون سما
حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
[...]
مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا
کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا
چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو
[...]
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟
جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا
چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف
زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟
روز دو سه ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر
[...]
چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا
از نفس یار ما داد نشانی صبا
نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم
نسبت بوی خوشش با نفس یار ما
کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.