گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین

 

دلا باز آی تا با تو غم دیرینه بگسارم

حدیثی از تو بنیوشم نصیبی از تو بردارم

دلا گرمن به آسانی ترا روزی به چنگ آرم

چو جان دارم ترا زیرا که بی تو خوارم وزارم

دلا تا تو زمن دوری نه درخوابم نه بیدارم

[...]

فرخی سیستانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - مکن از خواب بیدارم

 

به خواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم

که من دور از درش امشب ز عمر خویش بیزارم

خلاف‌ست اینکه می‌گویند باشد آرزو در دل

مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم

نه آخر عاشقان باری ز خوبان رحمتی بینند‌؟

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در هجو خمخانه و مدح قلج تمغاج خان مسعود

 

خر خمخانه را ناسور پیدا گشت و بیطارم

بنیش از سقبه آن ناسور در یکهفته بردارم

چو خر شاعر بود بیشک که بیطاری کند شاعر

چه داند آن خر شاعر که من شاعر نه بیطارم

ز تسعیر خر شاعر بسازم خمره مرهم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

نصیحت می‌کنم دل را که دامن درکش از یارم

چو با دل بر نمی‌آیم به رنج دل سزاوارم

اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله

که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم

من از وی بر خورم گویی کس این هرگز نیندیشد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳۲

 

مرا با آنکه با اقبال و با دولت سری دارم

ز عالم نگذرد روزی که از عالم نیازارم

به من بر نگذرد روزی که از تشویش و رنج دل

نه از جنسی اثر بینم نه از عیشی خبر دارم

مرا چون رفته اند از دست یاران و عزیزان هم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

هر آن عمری که آن از کام دل بر گوشه ای افتد

ز من پرسی من این را از حساب عمر نشمارم

اگر اطراف عالم را بجویند اندرین دوران

حریف همدم و هم غم نشاید یافت پندارم

مرا در کارها دایم میسر باد عون حق

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم

به بیماری چنان کآمد تو هم می‌دار تیمارم

به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود می‌کن

از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم

به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۳

 

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم

در آن کویی که می خوردم گرو شد کفش و دستارم

ز عقل خود چو رفتم من سر زلفش گرفتم من

کنون در حلقه زلفش گرفتارم گرفتارم

چو هر دم می فزون باشد ببین حالم که چون باشد

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹

 

اگر دولت بود روزی به قوهستان دگر بارم

کند بازم دگر هرگز سفر کردن نپندارم

شب وصلش ندانستم که روز هجر پیش آید

بدانم قدر اگر زین پس چنان یک شب به روز آرم

که بنشسته ست در چشمم که روز از شب نپندارم

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵

 

سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!

از آن سر گشته می‌باشم که این سوداست در بارم

سرم در دام این سودا بهل، تا بسته می‌باشد

اگر زین بند نتوانم که: پای خود برون آرم

حدیث آن لب شیرین رها کردیم و بوسیدن

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶

 

گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم

و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم

دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان کم شد

که غیر از نقش یک رنگی، نه او دارد، نه من دارم

دلم گر چشم اقراری براندازد به غیر او

[...]

اوحدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم

به روزم مرده از هجران و شب را زنده می‌دارم

چو شبنم هستم امروز از هوا افتاده در کویت

الا ای آفتاب من بیا از خاک بردارم

خیال طاق ابروی تو در محراب می‌بینم

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳

 

چه بودی گر شبی در خواب رفتی چشم بیدارم

مگر دیدار بنمودی ز روی مرحمت بارم

اگر صاحبدلی بودی که بر من مرحمت کردی

بگوش او رسانیدی حدیث چشم بیدارم

دلم دلبستگی دارد که بر خاک درش میرد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۵

 

سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم

که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمی‌آرم

طبیب من علاجی کن به هر حالی که می‌دانی

که پیش چشم تو میرم کزین اندیشه بیمارم

به علت برده ام بونی از آن افتاده در دیرم

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴

 

من امشب با سر زلفش سر و کاری عجب دارم

اگر دستم بود بر وی ز شستش دست نگذارم

توی فارغ نمی دانم ز حال من چرا باری

من بیچاره در هجران ز دیده خون دل بارم

چو صد بارم بیازردی به تیغ هجر خون خواری

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

نیایم سوی تو هر چند سوزد شوق دیدارم

که با اغیار همدم دیدنت طاقت نمی آرم

تو را گر در حق یاران بود اندیشه قتلی

به حق دوستی یارا که با آن نیز هم یارم

ز شوق آن لب نوشین ز دیده تا سحر هر شب

[...]

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم

بحمدالله ز دیدارش بسامان شد همه کارم

ازآن روزی که روی تو درآمد در نظر مارا

بهشت و حور عین هرگز بدیده در نمی آرم

مرا می لعل دلدارست و شاهد، ماه رخسارش

[...]

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۷

 

ز پیش چشم گریان عزم رفتن چون کند یارم

ز جان خود کنم قطع نظر وز دیده خون بارم

بابافغانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم

وگر چشم از تو می‌بندم به مردن می‌رسد کارم

تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه بختی

نمائی ترک اغیار وز یک رنگی شوی یارم

مرا هم نیست آن بی‌غیرتی شاید تو هم دانی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

به صلح یار در هر انجمن می‌خواند اغیارم

فتد تا در نظرها کز نظر افتاده یارم

نخواهم عذر او صد لطف پنهان گر کند با من

که ترسم بس کند گر از یک گویم خبر دارم

به من چندان گناه از بدگمانی می‌کند نسبت

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode