گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

کسی کش دل برد دلبر کسی کش جان برد جانان

که جانان دارد و دلبر سبک دارد دل و جان آن

مرا برگو که جان و دل بجانان دادم و دلبر

همم دل رفت و هم دلبر همم جان رفت و هم جانان

اگر باز آیدم دلبر نیندیشم بتیر از دل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

که بست از مشک چندین بند گرد آن گل خندان

که چندان کاندر او بند است دل‌ها برده صد چندان

نگاری زینت مجلس بتی پیرایه لشکر

به مجلس شمع جان‌سوزان به لشکر شاه دلبندان

لبش ماننده پسته برش ماننده سوسن

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح عمیدالملک ابونصر

 

لب است آن یا گل حمرا رخست آن یا مه تابان

گل آگنده بمروارید و مه در غالیه پنهان

کند بر گل همی جولان زره پوشیده زلف او

زره پوشیده زیباتر که باشد مرد در جولان

اگر نرگس ندیدی برک وی پیکان بهرامی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح امیر ابوالفتح

 

مه نیسان شبیخون کرد گوئی بر مه کانون

که گردون گشت از او پرگرد و هامون گشت از او پرخون

اگر خواهی نشان خون نگه کن لاله در صحرا

اگر خواهی نشان گرد بنگر ابر بر گردون

ز اشک ابر نیسانی بدیبا شاخ شد معلم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح شاه جستان و امیر شمس الدین

 

هلا شادی کن و می خور که بستان شد بهشت آئین

که جز می خوردن و شادی نباشد در بهشت آئین

زمین همچون بدخشان شد ز رنگ ارغوان و گل

هوا همچون ملستان شد ز بوی نرگس و نسرین

ز گلبن گل همی خندد بسان دلبر نازان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح عمادالدین ابونصر

 

ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی

به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی

شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری

تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟

اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابونصر مملان

 

ایا سروی که سوسن را ز سنبل سایبان کردی

ز بوی سوسن و سنبل جهان پر مشگ و بان کردی

فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر

بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی

یکی را دل شکن کردی یکی را دل گران کردی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی

نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری

شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی

شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری

گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - فی المدیحه

 

کمر بستند بهر کین شه ترکان پیکاری

همه یک رو به خونخواری همه یکدل به جراری

یکی ترکان مسعودی به قصد خیل مسعودان

نهاده تن به کین‌کاری و دلداده به خونخواری

به سان کوه از انبوهی و چون ریگ از فراوانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح ابونصر مملان

 

ندانی درد هجر ای گل مرا زان زار گردانی

دگر زارم نگردانی به داغ هجر گردانی

اگر یک ره چو من بیدل به عشق اندر فرو مانی

ز خون عاشقان خوردن بسی یابی پشیمانی

همه رنج دل و جسمی همه درد تن و جانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

بمهر ماه دیداری سپردم دل بدیداری

همه بیمار و غم دل را ز چشم آید پدیداری

دلم دائم گرفتار است در عشق ستمکاری

نباشد عشق را چون من بعالم در گرفتاری

اگر دل عاشقی نارد بمهر ماه دیداری

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

هوا شد عاشق آسا باز و صحرا دلبر آیین شد

یکی را گریه رسم آمد یکی را خنده آیین شد

چمن بتخانه چین شد درخت گل بت چین شد

چو موی لعبتان چین بنفشه چین بر چین شد

درخت گل بتابانی چو آذرگاه برزین شد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی

 

سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد

که هامون همچو گردون گشت و گردون همچو هامون شد

چو روی و موی دلبندان زمین گلبوی و گلگون شد

بعنبر گل سرشته شد بصندل آب معجون شد

ز خیل تو بنفشه مرز چون دیبا و اکسون شد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است

بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است

ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است

عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است

همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد

دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد

کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد

سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد

ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

خداوندا به پیروزی همه گیتی گشادی تو

ز بخت و دولت پیروز ماه و سال شادی تو

از آنگه باز کز مادر بپیروزی بزادی تو

بهر جائی که می باشی بپیروزی نهادی تو

اگر داد و نشاط و جود چون بهرام دادی تو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

امیر ابر تو فروردین فرخ باد فرخنده

مبراد از دلت شادی مبراد از لبت خنده

بسان کوه بادی تو فراز تخت پاینده

ز دل تیمار کاهند بدل شادی فزاینده

هران چیزی کجا کردند زیر خاکش آگنده

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲

 

خدایا بر جهانم کام و فرمان روان دادی

بمدح و آفرین من زبان خلق بگشادی

ز دشمن کین من جستی ز دولت داد من دادی

بدان کز من نبیند کس بلا و رنج آزادی

بمستی و بهشیاری بخواندن دل مرا دادی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی

سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی

امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی

نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی

به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۸

 

خداوندا تن خصمان برنج اندر بفرسودی

معادی بر زیان از تو تو از تائید بر سودی

مخالف را ز راه چشم خون دل بپالودی

موافق را بناز و نوش جان و دل بیالودی

بدل ز آئینه فرهنگ زنگ رنگ بزدودی

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode