کمر بستند بهر کین شه ترکان پیکاری
همه یک رو به خونخواری همه یکدل به جراری
یکی ترکان مسعودی به قصد خیل مسعودان
نهاده تن به کینکاری و دلداده به خونخواری
به سان کوه از انبوهی و چون ریگ از فراوانی
چو شیران از گران زخمی چو دیوان از سبکباری
چه محمودی چه مسعودی چه مودودی چه داودی
چه خاقانی چه سلطانی چه دیوانی چه پیکاری
جهان جویان بدمسازی جهان گیران بهم پشتی
جهان سوزان بیک زخمی جهان روبان بیکباری
ز جان و مالشان یکباره نادیدار کردندی
اگر یک ساعت دیگر نگشتی شاه دیداری
چو عالی رأیت خسرو ز تاری گرد پیدا شد
بر ایشان روز روشن شد بکردار شب تاری
باندک لشگر اندک کرد مر بسیار ایشان را
سپه را شاه دانا به ز هم پشتی بسیاری
همه خویشان و پیوندان همه اندر هزیمتگه
ز بس زاری ز یکدیگر همی جستند بیزاری
اگر خسرو نبخشودی و در خورشان نفرمودی
نرستی جانور زانجا نه جنگی و نه پیکاری
چه ارزد غدر با دولت چه ارزد مکر با دانش
اگر چه کار ترکان هست مکاری و غداری
خداوندا پراکندی ز هم پیوسته خیلی را
چه از زنگان چه از گرگان چه از آمل چه از ساری
ز تنشان تلها کردی بصحرای سراب اندر
میان تلها کردی ز خونشان جویها جاری
وز آنجا تاختن کردی بسوی قلعه محکم
که بر باره اش نیابد ره بحیلت باد آزاری
فلک پهنا و بالا و در او مردان جنگ آور
گزیده هر یک از شهری بخونخواهی و عیاری
بر او رفتند تازان خیل تو در دم بآسانی
و گرچه دیو نتواند بر او رفتن بدشواری
دژی را همبر گردون بکردی پست با هامون
بیک ساعت چنان کانجا نبود آن هرگز انگاری
امیر دژ بگیتی در شده آواره چون غولان
یکی ساعت بود کوهی یکی ساعت بود غاری
نیاید باز پندارم هنوزش هوش او زی تن
چو کهتر مهتری جوید بخواری میر دو زاری
بسالاری و سرداری بصد لشکر یکی زیبد
بسالاران نباید هشت سالاری و سرداری
کسی کز گاه آدم باز شاهی چون تو پندارد
عجب ضایع شده باشد همه عمرش تو پنداری
ترا دانش ترا گوهر ترا منظر ترا مخبر
ز تیغت صاعقه بارد بدست ابر گهر باری
چو تو گردون نیاورده چو تو گیتی نپرورده
تو هستی حاجت مردم تو هستی حجت باری
نکو روی و نکورأیی نکودین و نکودانی
نکو فر و نکو کیشی نکوفال و نکوکاری
الا تا سرخی از گلنار نبود هیچ ناپیدا
الا تا سبزی از زنگار نبودا هیچ متواری
رخ تو باد گلناری و حلق خصم گلناری
سر تو باد زنگاری و گور خصم زنگاری
همیشه باش برخوردار ازین دولت وزین نعمت
که بر دل داد و دینداری و بر رخ ماه و خورداری
بمان اندر جهان شادان که در جسم جهان جانی
بزی بر مسند شاهی که شاهی را سزاواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره جنگ و تنشهای میان اقوام و سران آنهاست. شاعر اشاره میکند که همه برای انتقام آمادهاند و هر کس با دل و جان در پی خونخواهی است. او توصیف میکند که جنگجویان چقدر فراوان و بی باک هستند و کسی نمیتواند از جنگ و خونریزی فرار کند. به نظر میرسد که یک شاه (خسرو) با تدبیر و هوش خود توانسته است تعداد زیادی از دشمنان را شکست دهد و به پیروزی دست یابد. در ادامه به فضیلتهای شاه، علم و دانایی او اشاره شده و او را به عنوان یک رهبر شایسته و نیکوکار توصیف میکند. در نهایت، شاعر برای شاه آرزوی شادکامی و پایداری در قدرت میکند و او را به عنوان منبع خیر و خوشبختی برای مردم معرفی مینماید.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به تلاشی جدی و متحد برای انتقام از پادشاه ترکان وجود دارد. همه افراد به یک سمت حرکت میکنند و آمادهی مبارزه و خونریزی هستند و در این مسیر همگی همدل و یکدست شدهاند.
هوش مصنوعی: یک ترک مسعودی تصمیم گرفته است که به جنگ برود و در این راه، به کینهتوزی و خونریزی علاقهمند شده است.
هوش مصنوعی: تو به استحکام و استواری مانند کوهی و به وفور و کثرت مانند ریگها، و همچون شیران از زخمهای خود سنگین و رنجور هستی، و مثل عارفان و دیوانهها از سبکی و بیخیالی برخورداری.
هوش مصنوعی: این بیت به تنوع و تفاوتهای افراد و شخصیتها اشاره دارد. در واقع، نامهای مختلفی ذکر شده که نشاندهندهی انواع و اقسام انسانها با ویژگیها و کارنامههای گوناگون است. این نشاندهنده این است که در زندگی، هر شخصی با نام، ویژگیها و سرنوشت خاص خود وجود دارد و همگی در یک دنیا زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: کسانی که در جستجوی دنیا هستند، به دستاوردهای آن وابستهاند. کسانی که در این دنیا به موفقیت میرسند، به همدیگر تکیه میکنند و از درد و رنجها و مشکلات دنیا خسته میشوند. در این جهان، هیچ چیز بدون زحمت و بار سنگین به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر که یک ساعت دیگر در کنار شاه نمیبودند، ناگهان از جان و مالشان دست برمیداشتند و دیگر آنها را نمیدیدند.
هوش مصنوعی: وقتی که دیدگان بلندمرتبهات، ای پادشاه، از میان تاریکی نمایان شد، بر آنها روز روشن شد و کارهای شباندیشی به فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: سپاه کوچک و اندکی به وسیلهی تدبیر و بصیرت شاه دانا میتواند بر دشمنان زیاد غلبه کند و آنها را از هم بپراکند.
هوش مصنوعی: همه بستگان و نزدیکان به خاطر دلخوری و نزاع، از هم دور میشوند و در حالتی از ناامیدی و پریشانی برای دوری از یکدیگر تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: اگر خسرو مهربانی نمیکرد و به مقام و منزلت آنها توجه نمینمود، هیچ جانوری از آنجا نمیماند و نه جنگی به پا میشد و نه مبارزی حاضر میشد.
هوش مصنوعی: خیانت به قدرت و نیرنگ بر دانش چه ارزشی دارد؟ هرچند که در انجام کارها، ترکها به نیرنگ و فریب مشهورند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو بسیاری از انسانها را از یکدیگر دور کردهای؛ چه از زنگان، چه از گرگان، چه از آمل و چه از ساری.
هوش مصنوعی: آنها را از تنشان به تپهها و صحراهای رؤیایی فرستادی و در میان تپهها، از خونشان رودهایی به جریان انداختی.
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت قلعهای استوار و مستحکم حرکت کردی که بر روی دیوارش، هیچ نیرنگ و ترفندی قادر به نفوذ نیست.
هوش مصنوعی: آسمان وسیع و بلند است و در آن مردان شجاع و جنگجو وجود دارند، که هر کدام از شهری به خاطر انتقام خون یکدیگر آمادهاند.
هوش مصنوعی: گروهی به سمت او هجوم آوردند و به راحتی به او نزدیک شدند، هرچند که دیو نمیتواند به سختی به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: دوران زمان، یک دژی را که به نظر میرسد محکم و استوار باشد، به زمین انداخته است. در این مکان، حتی یک لحظه نیز شبیه به آن نیست که قبلاً بوده است.
هوش مصنوعی: امیر دژ که در دنیا مانند یک غول آواره است، در حالی که ساعتی مانند کوه و ساعتی دیگر مانند غار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دیگر نمیتوانم فکر کنم او هنوز از عقلش بهرهمند است، زیرا همچون فرزند، خواهان احترام و مقام است و در ناامیدی و اندوه به سر میبرد.
هوش مصنوعی: کسی که سالاری و رهبری را میپذیرد، باید توانایی مدیریت و قیادت بسیاری را داشته باشد. در واقع، یک فرد نمیتواند در راستای قدرت و رهبری بر عدهای رقابت کند و همزمان به ضعف و کسری در رهبری خود دچار باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از زمان آدم به اینجا رسیده و خود را همتراز با شاهی چون تو میداند، در واقع تمام عمرش را بیهوده سپری کرده است و این موضوع برای او عجیب نیست.
هوش مصنوعی: تو دارای دانش و گوهر هستی، منظرت زیباست و خبرت توانمند. با تیغی که در دست داری، مانند صاعقهای از آسمان باران گوهر میبارد.
هوش مصنوعی: تو مانند هیچ چیز دیگری در این دنیا نیستی؛ تو نیازهای مردم را برآورده میکنی و دلیلی بر وجود خداوند هستی.
هوش مصنوعی: زیبا رویی و نیک سیرتی، نیک زیستی و نیک دانشی، نیک خاندانی و نیک اصل و نسب، نیک کلامی و نیک کاری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که رنگ سرخ از گلها نرسته باشد، هیچچیز پنهان نیست و تا زمانی که رنگ سبز از زنگار نرفته باشد، هیچچیز ناپدید نمیشود.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند گل نرگس است و حلقهای که بر گردن دشمن است، نیز به رنگ نرگس. سر تو به رنگ زنگاری است و قبر دشمن نیز زنگاری.
هوش مصنوعی: همیشه از این برکت و نعمت بزرگ بهرهمند باش که به دل آرامش و دینداری بخشیده و بر چهرهات زیبایی و فرخندگی افزوده است.
هوش مصنوعی: در جهانی که شادمانی وجود دارد زندگی کن، چون در جسم دنیا روحی وجود دارد. بر جایگاه پادشاهی زندگی کن، چرا که پادشاهی به کسی که لایق باشد تعلق دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.