فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد
دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد
کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد
سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد
ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد
فلک فرق همه شاهان ترا زیر قدم دارد
زمین اندر عدم گوهر فزون از آب کم دارد
بجود از تو کند موجود و جود اندر عدم دارد
مرنجان جان بغم چندین که جان بیمار غم دارد
ازیرا کز سقیمی جان بر اینسان هم سقم دارد
تنم بر دل بر انبازان سزد گر دل دژم دارد
قضای ایزدی خواندن ستم بر وی ستم دارد
بهر جائی که او باشد بخوبی چون حرم دارد
خدای ما بجان ما فزون زین خود کرم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و غم جدایی از محبوب بیان شده است. شاعر احساس ناامیدی و زخمهای عاطفی را توصیف میکند و از درد فراق سخن میگوید. او به زیبایی و بزرگی محبوب اشاره میکند و میگوید که تمام موجودات زیر سایهٔ محبت او هستند. این احساس درد و غم به گونهای است که هرچه بگذرد، تسکین نمییابد و در نهایت، اشاره به رحمت و کرامت خداوند دارد که فوق همهٔ مشکلات و غمهاست.
هوش مصنوعی: دیدن محبوب برای من سخت و دردناک است. قلب و جانم غمگین هستند، دلم پر از اشک و دلشوره است و بدنم پر از ناز و تردید.
هوش مصنوعی: اگر کسی دوستی را که دارای ویژگیهای نیکو است از دست بدهد، حق دارد به خاطر درد و رنجی که میبرد، ناله کند؛ اما در نهایت، این فقدان به او سودی نخواهد رساند.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که شمشیر تو زمین را تحت کنترل دارد، آسمان برتری و مقام همه پادشاهان را در زیر پاهای تو قرار داده است.
هوش مصنوعی: زمین در حالت عدم، جواهرهایی بیشتر از آب دارد، اما برای اینکه وجود پیدا کند، به بخشش و احسان تو نیازمند است، زیرا بخشش در حال عدم نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: نگران نباش، چرا که دل بیمار من از غمهای بسیاری رنج میبرد و حالا به خاطر بیماریاش دوباره درد و رنج بیشتری را تحمل میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل من پر از غم باشد، سزاوار است که تن من بر دوش دوستان باشد. اما اگر تقدیر الهی مرا به ظلم مبتلا کند، ظلم بر من حقیقتاً ظلم است.
هوش مصنوعی: هر کجا که خداوند باشد، به خوبی مانند مکان مقدسی است. خداوند ما برای جان ما بیشتر از این نعمتها را دارد و همواره رحمت و لطفش فراوان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد
که نی عاشق نمییابد که نی دلخسته کم دارد
مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد
بدان در پیش خورشیدش همیدارم که نم دارد
چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او
[...]
بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد
دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد
دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین
بسان صبح تیغ التفات او دو دم دارد
چه خوش باغیست عالم پر گل و سوسن چه سود اما
[...]
ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد
رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد
به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا
که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد
زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی
[...]
نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد
غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد
اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها
هر انگشتم زبان عرض حالی چون قلم دارد
دهان خنده چشم گریه گردد اهل غفلت را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.