گنجور

 
قطران تبریزی

خدایا بر جهانم کام و فرمان روان دادی

بمدح و آفرین من زبان خلق بگشادی

ز دشمن کین من جستی ز دولت داد من دادی

بدان کز من نبیند کس بلا و رنج آزادی

بمستی و بهشیاری بخواندن دل مرا دادی

منم فریاد از او آن مرادانم تو فریادی

همم تدبیر و هم رایست هم مردی و هم رادی

همم نامست و هم کامست و هم مستی و استادا

ز بختم هست خشنودی ز دولت هستم آزادی

الا ای دولتت محکم همیشه هم چنین بادی

 
 
 
فرخی سیستانی

خداوندا بدین مایه بکردم برتو استادی

نه زان گفتم من این کز تو پدر را نیست آزادی

تو اندر خدمت سلطان مثل با جنبش بادی

فزونتر کو ترا فرمود هرگز پای ننهادی

به خدمت کردن بسیار داد خویشتن دادی

[...]

حکیم نزاری

مرا رمزی عجب نازل شد از تعالیم ِ استادی

که سقفِ معرفت را ساختم زان نغز بنیادی

تعالی ربنا تا در چه حیرت بوده ام ز اول

به خود بر هم ز خود ظلمی همی کردیم و بی دادی

شنیدی حارث مْرَّه چه دید از خویشتن بینی

[...]

جهان ملک خاتون

به رخ چون ماه تابانی به قد چون سرو آزادی

چنین نبود بنی آدم یقینم کز پری زادی

تویی آزاد سرو ما به جوی خلد بر رسته

شدیم از جان تو را بنده نمی‌خواهیم آزادی

بده دادم نگارینا ز روز وصل خود یک شب

[...]

بیدل دهلوی

چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی

غباری را فراهم کرده‌ام در دامن بادی

به خاک افتاده‌ام اما غرور شعله خویان را

کفی خاکسترم از آرمیدن می‌دهد یادی

مباش ای مژدهٔ وصل از علاج ‌گریه‌ام غافل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

به خاموشی سپندم گفت، در بزم پریزادی

نرنجانی اگر در دل، گره داریم فریادی

سبکباری نه آزادی ست در کیش جوانمردان

توانی بار اگر از خاطری برداشت، آزادی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه