گنجور

 
قطران تبریزی

خدایا بر جهانم کام و فرمان روان دادی

بمدح و آفرین من زبان خلق بگشادی

ز دشمن کین من جستی ز دولت داد من دادی

بدان کز من نبیند کس بلا و رنج آزادی

بمستی و بهشیاری بخواندن دل مرا دادی

منم فریاد از او آن مرادانم تو فریادی

همم تدبیر و هم رایست هم مردی و هم رادی

همم نامست و هم کامست و هم مستی و استادا

ز بختم هست خشنودی ز دولت هستم آزادی

الا ای دولتت محکم همیشه هم چنین بادی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode