فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
ز خواری هر چه من کردم به دشمن
بکرد اکنون فراق دوست با من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
گنهگارم همی ترسم که با من
کنی کاری که باشد کام دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
چو باشد تیر تو با خنجر من
کجا زنده بماند هیچ دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
به بیداری نیایم زانکه دشمن
نگه دارد ترا همواره از من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را
سزد گر سنگدل خوانمت و دشمن
که راه شایگان بخشایی از من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۱ - پاسخ دادن ویس رامین را
وفا آورد چندین رنج بر من
که نوشم زهر گشت و دوست دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
جهان گه دوست باشد گاه دشمن
گهی بر تو بتابد گاه بر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
نبخشودی ز رشک سخت بر من
همی مرگم سگالیدی چو دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
بگیرم من ترا در برف دامن
بدارم تا نه تو مانی و نه من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد
ز موصل تا به شام و تا به ارمن
شهنشه را نماندهست ایچ دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
بدان تا خود چه خواهد کرد با من
ز کام دوستان وز کام دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
بخندیدم بریشان همچو دشمن
کنون ایشان همی گریند بر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس
ز پیری این جهان آن کرد با من
که نتوانست کردن هیچ دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ
کنون هشتاد و سه سالست تا من
نشاط دوستم تیمار دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
حسودش را ملامت بیش از من
که دولت را بود همواره دشمن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو
حصاری لعبتی در بسته بر من
حصاری قفل او نشکسته دشمن
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
شهش گفتا اگر میترسی از من
بجان تو ایمنی ای خویش دشمن
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
بدان دیوانه گفت آن مرد مؤمن
که هر کو شد به کعبه گشت ایمن