گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین

 

سمنبر ویس گریان بر دل خویش

گهی ریزان ز نرگس بر گل خویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷

 

به جان آمد مرا کار از دل خویش

غمی گشتم زکار مشکل خویش

در آن دریا شدستم غرقه کانجا

بجز غم می‌نبینم ساحل خویش

به راه وصل می‌پویم ولیکن

[...]

انوری
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

در آتش ماندهام از مشکل خویش

چو آتش میکشم غم در دل خویش

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۵ - در کشف حجاب و وصول دوست

 

حقیقت ره کند در منزل خویش

به بیند ذات بیشک واصل خویش

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۳

 

مرا کاری ست مشکل با دل خویش

که گفتن می نیارم مشکل خویش

خیالت داند و چشم من و غم

که هر شب در چه کارم با دل خویش؟

ز واپس ماندگان یادی کن آخر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

بغربت او فکند از منزل خویش

چنانک آگه نیم زاب و گل خویش

ابن یمین
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۳ - زاری کردن شیرین در عشق خسرو

 

گهی گفتی چه سازم با دل خویش

روم پیش که گویم مشکل خویش

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۴ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را

 

زدند از کار خویش و حاصل خویش

ز آه سرد بادی بر دل خویش

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۲ - رفتن خسرو به پای قصر شیرین

 

کنم...لت مشکل خویش

بگویم با تو این درد دل خویش

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۹ - پشیمان شدن شیرین و رفتن عقب خسرو و مجلس نهادن

 

چو لختی گفت ازینها با دل خویش

به خود آسان گرفت آن مشکل خویش

سلیمی جرونی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ز جان بیزارم از دست دل خویش

خدایا با که گویم مشکل خویش

گل من خار غم در پا ندارد

که چندان فارغست از بلبل خویش

به دریای غمت نازم که بازم

[...]

غبار همدانی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۳۸ - چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد

 

چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد

قیامت افکنم در محفل خویش

چو می خواهم دمی خلوت بگیرم

جهان را گم کنم اندر دل خویش

اقبال لاهوری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode