عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم
چو خلوت داشت پیش از وحی چل سال
امین وحی، وحی آورد در حال
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم
چو حق میدید کو میزد پر و بال
به دلداری سلامش گفت در حال
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه
همه در عشق میگردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
چو پیر آن دید بی خود گشت در حال
چو مرغی میزد اندر ره پر و بال
عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چو مرغ جان فرو ریزد پر و بال
ببینی روی خود در آب اعمال
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چو طوطی آن سخن بشنید در حال
بزد اندر قفس لختی پر و بال
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
چنین گفت او که در هر کار و هر حال
نشان پی همیجستم بسی سال
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل
جواب او چنین گفتند در حال
که این بارآورد طنگی بههر سال
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
اگر کم گردد از عمر تو ده سال
غمت نبود گر افزونت شود مال
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
گرفتش موش دیگر زود دنبال
کشیدش تا به پیش خانه در حال
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۴ - الحکایه و التمثیل
فرو بستم من این در را به صد سال
کنون چون برگشایم آخرِ حال؟
عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
بتک استاد گلخن تاب در حال
دل و جان پرسخن لیکن زفان لال
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
اگر ما یک سخن گوئیم صد سال
همی دوشیزه ماند هم بیک حال
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
چنین گفت او که اندر قرب صد سال
دری میکوفتم من در همه حال
عطار » خسرونامه » بخش ۱۳ - در پرداختن این داستان
دگر توحید و نعت و پند و امثال
که خسرونامه را بود اوّل حال
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ز بوی طرّه مشکین من حال
بر آید مرغ مخمل را پر و بال
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
گهی میگشت در یکدم بصد حال
گهی میزد بصد گونه پر و بال
عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
مپرس از من که من چونم درین حال
فرومانده چو مرغی بی پر و بال
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
جوان و مست و عاشق در چنین حال
دلی بس پر سخن لیکن زبان لال