خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۱۴ - وله
بعمر این آرزو دارم که بینم
عزیزی چند را در اصفهان خوار
کمال الدین مظفر گشته در خاک
جمال الدین ساوی زنده بر دار
یکیرا در بن چاهی نگون سر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله
عزیزی کو مرا خواری نمودی
چو در مسجد مسلمان با مجوسی
ز دنیا رفت و عین مصلحت بود
چرا کز ماکیان ناید خروسی
کنون بر کهربا تا چند بارم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۲۴ - کتب الی مولی السعید غیاث الدین زنگیشاه الخوافی
غیاث دولت و دین کهف عالم
زهی دستت بدر پاشی سحابی
جهان مکرمت را قهرمانی
سپهر معدلت را آفتابی
فلک را گرد ایوانت طوافی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
زلفش نافه ی تاتار تاریست
که هر تار از سر زلفش تتاریست
ز شامش صدشکن بر زنگبارست
ولی هرچین ز شامش زنگباریست
از آن دُردانه تا من برکنارم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
خطی کز تیره شب برخور نوشتست
چه خطّست آن که بس در خور نوشتست
اگرچه در خورست آن خط ولیکن
خطا کردست کاین برخور نوشتست
خطا گفتم مگر سلطان حسنش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
ز کفر زلفت ایمان می توان یافت
ز لعلت آب حیوان می توان یافت
قدت را رشک طوبی می توان گفت
رخت را باغ رضوان می توان یافت
نقشت صورت جان می توان بست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
هنوزت نرگس اندر عین خوابست
هنوزت سنبل اندر پیچ و تابست
هنوزت آب در آتش نهانست
هنوزت آتش اندر عین آبست
هنوزت خال هندو بت پرستست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
ماهم از شب سایبان بر آفتاب انداختست
سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
بر کنار لاله زار عارضش باد صبا
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداختست
حلقه های جعد چین بر چین مه فرسای را
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
ای جان جهان جان و جهان برخی جانت
داریم تمنّای کناری ز میانت
چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق
من هیچ ندیدم بلطافت چو دهانت
گو شرح تو ای آیت خوبی دگری گوی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
سحرگه ماه عقرب زلف من مست
در آمد همچو شمعی شمع دردست
دو پیکر عقربش را زهره در بُرج
کمانکش جادوش را تیر در شست
شبش مه منزل و ماهش قصب پوش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
رخش با آب و آتش در نقابست
لبش با آتش اندر عین آبست
شکنج طرّه اش بر چهره گوئی
که از شب سایبان بر آفتابست
لب شیرین او یا جان شیرین
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
چو از برگ گلشن سنبل دمیدست
ز حسرت در چمن گل پژمریدست
بعشوه توبه ی شهری شکستست
بغمزه پرده ی خلقی دریدست
ز روبه بازی چشم چو آهوش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
مرا یاقوت او قوت روانست
ولی اشکم چو یاقوت روانست
رخش ماهست یا خورشید شب پوش
خطش طوطیست یا هندوستانست
صبا از طرّه اش عنبر نسیمست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
دلم با مردم چشمت چنانست
که پنداری که خونشان در میانست
خطت سر نامه ی عنوان حسنست
رخت گلدسته ی بستان جانست
شبت مه پوش و ماهت شب نقابست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
میانش موئی و شیرین دهان هیچ
ازین موئی نمی بینم وز آن هیچ
دهانش گوئی از تنگی که هیچست
بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ
میانش یک سر مویست و گوئی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
کسی کو دل بر جانان ندارد
دلی دارد ولیکن جان ندارد
هر آنکو با سر زلف سیاهش
سری دارد سر و سامان ندارد
ز غرقاب غمش کی جان توان برد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
زهی لعل تو درّ درج منضود
عذارت آتش و زلف سیه دود
میانت چون تنم پیدای پنهان
دهانت چون دلم معدوم موجود
مریض عشق را درد تو درمان
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
در آن مجلس که جام عشق نوشتند
کجا پند خردمندان نیوشند
خداوندان دانش نیک دانند
که مدهوشان خداوند هوشند
خوشا وقتی که مستان جام نوشین
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
عجب دارم گر او حالم نداند
که مشک و بی زری پنهان نماند
یقینم کان صنم بر ناتوانان
اگر رحمت نماید می تواند
دلم ندهد که ندهم دل بدستش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکی دو سلطان برنتابد
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان بر نتابد
کجا در خلوت وصلش بُود بار
[...]