میانش موئی و شیرین دهان هیچ
ازین موئی نمی بینم وز آن هیچ
دهانش گوئی از تنگی که هیچست
بدان تنگی ندیدم در جهان هیچ
میانش یک سر مویست و گوئی
ندارد یک سر مو در میان هیچ
دهانش بی گمان همچون دلم تنگ
میانش بی سخن همچون دهان هیچ
بجز وصف دهان نیست هستیش
نمی آید حدیثم بر زبان هیچ
میانش چون تنم در بی نشانی
دهانش چون دلم وز وی نشان هیچ
خوشا با دوستان در بوستان عیش
که باشد بوستان بی دوستان هیچ
گل سوری نبینم در بهاران
چو روی دلستان در گلستان هیچ
برون از اشک از چشمم نیاید
کنار سبزه و آب روان هیچ
برو خواجو که با گل درنگیرد
خروش بلبل فریاد خوان هیچ
سحرگه خوش بُود گل چیدن از باغ
ولیکن گر نگوید باغبان هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از خواجو، حسی عمیق از تنهایی و فقدان را بیان میکند. شاعر تصویرهایی مثل میانش مویی و دهان شیرین را توصیف میکند، اما این زیباییها برای او بیمعنا و از هم دورند. او از تنگی دهان و بینشانی میگوید که گویی هیچ در آن وجود ندارد. این احساس ناامیدی و بیدوستی در بوستان زندگی، از او کسی را بر نمیسازد. نهایتاً، شاعر در حسرت گل چیدن از باغ و نبودن باغبان، به این نتیجه میرسد که بدون دوستان، زندگی زیبایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در میان او موهایی وجود دارد و دهانی شیرین، اما از آن موها چیزی نمیبینم و از آن شیرینی نیز هیچ خبری نیست.
هوش مصنوعی: دهان او به قدری باریک و تنگ است که در زندگیام، هیچچیز دیگری به این اندازه تنگ ندیدهام.
هوش مصنوعی: میان او فقط یک سر مو وجود دارد و گویا هیچ چیزی در آن سر مو نیست.
هوش مصنوعی: دهان او بی شک همچون دل من پر از ناگفتهها و بیصفا است و در میان آن سکوتی وجود دارد که همانند دهانش خاموش است.
هوش مصنوعی: جز سخن گفتن درباره لبانش، هیچ صفاتی از او را نمیتوان بیان کرد و حتی زبانم قادر به بیان هیچ چیز دیگری از او نیست.
هوش مصنوعی: در دل من او جای گرفته، اما او را نمیتوانم ببینم. صدایش مانند صدای دل من است، اما هیچ نشانی از او ندارم.
هوش مصنوعی: زندگی در کنار دوستان و همنشینی با آنها در طبیعت لذتبخش است و وقتی که دوستانی در کنار نباشند، لذت واقعی از این زیباییها و شادیها نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من هرگز گل سوری را در بهار نمیبينم، مانند چهره محبوبم که در میان گلهاست، هیچ چیز دیگری ارزش دیدن ندارد.
هوش مصنوعی: در کنار سبزه و جاری بودن آب، هیچ چیزی جز اشک از چشمانم جاری نمیشود.
هوش مصنوعی: برو و به خواجو بگو که بلبل از صدای خود ناراضی است و هیچ درنگی با گل ندارد.
هوش مصنوعی: در صبحگاه، چیدن گل از باغ لذت بخش است، اما اگر باغبان هیچ نگوید، دیگر دلچسب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بجز بوسی نجست از دلستان هیچ
کناری بود دیگر در میان هیچ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.