گنجور

 
خواجوی کرمانی

خطی کز تیره شب برخور نوشتست

چه خطّست آن که بس در خور نوشتست

اگرچه در خورست آن خط ولیکن

خطا کردست کاین برخور نوشتست

خطا گفتم مگر سلطان حسنش

براتی بر شه خاور نوشتست

وگرنی اجری خیل حبش را

خراج روم بر قیصر نوشتست

و یا توقیع ملک دلبری را

مثالی بر مه از عنبر نوشتست

بشیرینی بتم بستست گوئی

بدان افسون که بر شکّر نوشتست

همه راز نهانم مردم چشم

بیاقوت روان بر زر نوشتست

تو گوئی منشی دیوان تقدیر

مرا این در ازل بر سر نوشتست

بچشم عیب در خواجو مبینید

چو میدانید کاینش سرنوشتست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

خطت تا بر گل از عنبر نوشتست

غمت بر من خطی دیگر نوشتست

مگر بیداد تو دل را خوش آمد

که بر رویم بآب زر نوشتست

دمیده گرد لعلت سنبل سبز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه