گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی لعل تو درّ درج منضود

عذارت آتش و زلف سیه دود

میانت چون تنم پیدای پنهان

دهانت چون دلم معدوم موجود

مریض عشق را درد تو درمان

اسیر شوق را قصد تو مقصود

چرا کردی بقول بدسگالان

طریق وصل را یکباره مسدود

گناه از بنده و عفو از خداوند

تمنا از گدا وز پادشه جود

فکندی با قیامت وعده وصل

خوشا روزی که باشد روز موعود

خلاف عهد و قطع مهر و پیوند

میان دلبران رسمیست معهود

روان کن ای نگار آتشین روی

زلالی آتشی زان آب معقود

زمن بشنو نوای نغمه ی عشق

که خوش باشد زبور از لفظ داود

بود حکمت روان بر جان خواجو

که سلطانست ایاز و بنده محمود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

نیارم بر کسی این راز بگشود

مرا از خال هندوی تو بفنود

ابوالفرج رونی

چو صاحب طالع خویش است مسعود

ملک مسعود ابراهیم مسعود

به عدل و فضل و جود و حشمت و جاه

رسانید است عالم را به مقصود

جهانی داندش دانا نه فانی

[...]

سوزنی سمرقندی

وزیر شاه سعد الملک مسعود

چو سعد آباد کرد از روی محمود

که سعدین فلک مسعود گشتند

ز سعدالملک سعد آباد مسعود

ملک مسعود را گوئی عطا داد

[...]

نظامی

و گر گردی ز مشتی خاک خشنود

تو را نبْوَد زیان‌، ما را بود سود

مشاهدهٔ بیش از ۳۲ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه