گنجور

 
خواجوی کرمانی

دل من زحمت جان برنتابد

که در ملکی دو سلطان برنتابد

گرش همچون سگان کو برانند

عنان از کوی جانان بر نتابد

کجا در خلوت وصلش بُود بار

کسی کو بار هجران بر نتابد

سری کز سرّ عشقش نیست خالی

یقین میدان که سامان بر نتابد

نگارا تکیه بر حسن و جوانی

مکن چندین که چندان برنتابد

دلا درباز جان در پای جانان

که عاشق زحمت جان برنتابد

چو خواجو در غمش می سوز و می ساز

که درد عشق درمان برنتابد

 
 
 
عطار

دلم در عشق تو جان برنتابد

که دل جز عشق جانان برنتابد

چو عشقت هست دل را جان نخواهد

که یک دل بیش یک جان برنتابد

دلم در درد تو درمان نجوید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه