گنجور

 
خواجوی کرمانی

رخش با آب و آتش در نقابست

لبش با آتش اندر عین آبست

شکنج طرّه اش بر چهره گوئی

که از شب سایبان بر آفتابست

لب شیرین او یا جان شیرین

خط مشکین او یا مشگ نابست

عقیقش کاتش او آب لعلست

عذارش کاب او آتش نقابست

شکر در اهتمام پر طوطیست

قمر در سایه ی پر غرابست

ز چشمش فتنه بیدارست و چشمش

چو بختم روز و شب در عین خوابست

عقیق اشک من در جام یاقوت

شراب لعل یا لعل مذابست

سرانگشت نگارینت نگارا

بخون جان مشتاقان خضابست

اگر شورم کنی ور تلخ گوئی

چو طوطی شکّرست شیرین جوابست

تن خواجو نگر در مهر رویت

که چون تار قصب بر ماهتابست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode