کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - ایضا له
سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب
لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
رسید دختر دیگر مرا و یکباره
ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
اگر نتایج صلبم بود برین قانون
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات
خیال تو چو درآید به سینه عاشق
درون خانه تن پر شود چراغ حیات
دود به پیش خیالت خیالهای دگر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲
برات عاشق نو کن رسید روز برات
زکات لعل ادا کن، رسید وقت زکات
برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال
چو این و آن نبود هست نوبت حسرات
به باغهای حقایق برات دوست رسید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
به هر که قدر تو دانست میدهند برات
هلالوار ز راه دراز میآیند
برای کارگزاری ز قاضیالحاجات
به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۷
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن
گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
ترا ز شکر شیرین از آن دمید نبات
که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات
اگر نه چشمه حیوان دهان تنگ تو بود
بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات
چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲
جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم
که خاک پای تو را چاکرست آب حیات
ز حزم و عزم تو آن لاف میزنیم دایم
که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات
به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
بگویمت سخنی ای نگار چون بالات
به راستی و درستی که نیست کس همتات
نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان
گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات
اگر کنی گذری در چمن گل رنگین
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
زهی جمال تو مستجمع جمیع صفات
رخ تو آینه رونمای عالم ذات
به حق سبعه رویت که سوره کبراست
که عید اکبرم این است و بهترین صلوات
کمال حسن رخت قابل نهایت نیست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
اگرچه چشمه نوش تو دارد آب حیات
دلیل ما خط سبز تو است در ظلمات
به چشم مست تو دیدم یقین و دانستم
که هست حسن تو را بر کمال جمله صفات
اگر نه روی تو بودی بیان صورت حق
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
اگر ز روی براندازد او نقاب صفات
دو کَون سوخته گردد ز نور پرتو ذات
به پیش تاب تجلی ذات محو شود
چنانکه هست کشته از فروغ صفات
مجوز کَون و ثباتی به پیش برتو او
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
بیار ساقی از آن می که هست آب حیات
بده به خضر دلم وارهانش از ظلمات
از آن شراب که جان و دلم از او یابد
ز قید جسم خلاص و ز بند نفس نجات
از آن شراب که ریحان روح ارواح است
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
زهی فراق تو چون مرگ هادم اللذات
حیات و دولت وصل تو متحد بالذات
منم فتاده به گرداب غم به دستم ده
کمند زلف کزان باشدم امید نجات
به فسق و زهد قضا برنگردد ای ساقی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
جهان طفیل وجود محمدست و علی
برین دو مظهر کل واجبست تسلیمات
خلاصه سخن این کز وجود ماغرض است
سلام بر علی و آل و بر نبی صلوات
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۷ - دایره مرکب مدور
دست تو چشمه دریا حرکات
قلزمی در حرکات و سکنات
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۹
تکلم تو دهد بر رقیب آب حیات
تبسمت دهن غیر پر کند ز نبات
چرا به ملک خرابم کنی ز جور برات
سر قلم بشکن مهر کن دهان دوات
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
اگر ز روی براندازد او نقابِ صفات
دو کون سوخته گردد ز تابِ پرتوِ ذات
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
اگر ز روی براندازد او نقابِ صفات
دو کون سوخته گردد ز تابِ پرتوِ ذات
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تهنیت عید رمضان
رسید عید و بدانسان بروزه بست جهات
که جز فرار زگیتی نیافت راه نجات
ره نجات بغیر از فرار روزه نیافت
بر او چو عید کمین برگشود و بست جهات
شد آنکه وقت مناجات شیخ از حق دور
[...]