گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب

لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات

رسید دختر دیگر مرا و یکباره

ببرد رونق عیش و برفت آب حیات

اگر نتایج صلبم بود برین قانون

نه هیچ رنگ شفایابم و نه بوی نجات

اگر نباشد جز رابعه دوم دختر

چنان بهست که سوی عدم برد برکات

ازین سپس سخن خوش ز من نزاید از آنک

بنات فکر بدل شد مرا به فکر بنات

بنات را ز پی نعش آفرید خدای

ز بدو آنکه سپهر آمدست در حرکات

ز مکر مات بود دفن دختران همه وقت

اگر به حال حیاتست وگر به حال ممات

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode