چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
به هر که قدر تو دانست میدهند برات
هلال وار ز راه دراز میآیند
برای کارگزاری ز قاضی الحاجات
به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست
ز مخزن زر سلطان همیکشند زکات
پی گشادن درهای بسته میآیند
گرفته زیر بغلها کلیدهای نجات
به دست هر جان زنبیل زفت میآید
شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات
بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک
به طور موسی عمران و غلغل میقات
دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار
دریده قوصرههاشان ز بار قند و نبات
ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد
خمش کن و بنشین دور و میشنو صلوات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب
لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
رسید دختر دیگر مرا و یکباره
ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
اگر نتایج صلبم بود برین قانون
[...]
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات
خیال تو چو درآید به سینه عاشق
درون خانه تن پر شود چراغ حیات
دود به پیش خیالت خیالهای دگر
[...]
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات
گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن
گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور
[...]
ترا ز شکر شیرین از آن دمید نبات
که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات
اگر نه چشمه حیوان دهان تنگ تو بود
بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات
چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.