بگویمت سخنی ای نگار چون بالات
به راستی و درستی که نیست کس همتات
نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان
گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات
اگر کنی گذری در چمن گل رنگین
فتد ز دست و سهی سرو سر نهد در پات
منم به کوی فراقت نشسته با غم و درد
تویی به عالم عشق کسی دگر، هیهات
هنوز با همه جور تو در تکاپویم
که کی رسم به وصال جمال روح افزات
ز مکر دشمن بدگو مباش ایمن از آنک
چگونه ترک کند آنچه باشدش در ذات
به اعتقاد توان برد کار خویش از پیش
تو زهد خشک مور ز و بنه ز سر طامات
فرس به عرصه چنان راند و فرزبندی کرد
رخی نهاد شه عشق و شد جهان شه مات
برفتی و بزدی آتشی به جان جهان
دلت نکرد ترحّم نبود شرم از مات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از زیبایی محبوب خود سخن میگوید و او را بینظیر و بیهمتا توصیف میکند. شاعر به معشوق خود میگوید که هیچ کس به پای او نمیرسد و زیباییاش در میان گلها و طبیعت بینظیر است. او در غم و دوری از معشوقش به سر میبرد و آرزو دارد که به وصال او برسد. همچنین نسبت به بدگوییهای دشمنان و توطئههای آنها هشدار میدهد و تأکید میکند که باید به اعتقاد و ایمان خود پایبند بماند. در پایان، شعری به توصیف تاثیری که دوری معشوق بر جهان گذاشته، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که ای زیبا روی، مانند تو کسی به راستی و درستی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ درخت سروی در باغ نمیتواند به قامت تو راست بایستد و هیچ گلی را نمیتوان یافت که به زیبایی چهره تو باشد.
هوش مصنوعی: اگر از کنار باغ گل عبور کنی، رنگهای زیبا و دلفریب گلها بر دستانت مینشیند و درخت سروی با قامت بلند و استوار، به نشانه احترام و محبت، سر خود را در برابر تو خم میکند.
هوش مصنوعی: من در گوشهای از خیابان جدایی تو نشستهام و با غم و درد خودم دستوپنجه نرم میکنم، در حالی که تو در دنیای عشق با کسی دیگر مشغول هستی، و این برای من غیرقابل تصور است.
هوش مصنوعی: هنوز در تلاش و کوشش هستم که به زیباییهای روحافزایت برسم و با تو ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: از حیلهها و نیرنگهای دشمنان غافل مشو، زیرا ممکن است به راحتی از صفات ذاتی خود دست برندارند.
هوش مصنوعی: باور به توانایی خود میتواند ما را در انجام کارهایمان یاری کند. بیمورد به زهد و سادهزیستی خشک که هیچ فایدهای ندارد، دل نبندید و از پیچیدگیها دوری کنید.
هوش مصنوعی: اسب سواری به میدان آمد و با مهارت و توانایی خاصی خود را به نمایش گذاشت. چهرهای زیبا و دلربا از عشق نمایان شد و این منظره موجب شگفتی و حیرت جهانیان گردید.
هوش مصنوعی: رفتی و آتشی به دل جهان زدی، دل تو را هیچ ترحمی نبود و برایت از عواقب کار شرمی حس نمیشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب
لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
رسید دختر دیگر مرا و یکباره
ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
اگر نتایج صلبم بود برین قانون
[...]
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات
خیال تو چو درآید به سینه عاشق
درون خانه تن پر شود چراغ حیات
دود به پیش خیالت خیالهای دگر
[...]
شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات
گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن
گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات
مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور
[...]
ترا ز شکر شیرین از آن دمید نبات
که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات
اگر نه چشمه حیوان دهان تنگ تو بود
بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات
چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.