قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶
اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما
چراغ میکده روشن شد از پیاله ما
به سنگ خاره چه میکرد بازوی فرهاد
نمیگشود اگر راه تیشه ناله ما
ز عکس چهره ما زرد شد رقم ور نه
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹
ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما
به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز
هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
ز اشتیاق خدنگ تو بعد مردن هم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
ز رشک، باد صبا گرچه سوخت جان مرا
ولی ز برگ گل آراست آشیان مرا
مراست جذبه شوقی که هر کجا میرم
هما به کوی تو میآرد استخوان مرا
خوشم به گریه خونین که فرق نتوان کرد
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
فکند از نظری دیده حسود مرا
ز خویش کرده جدا آتشی چو دود مرا
غرور کعبه روانم دلیل بتکده شد
وگرنه تاب فراق حرم نبود مرا
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا
صلای گشت خزان میدهد بهار مرا
سواد زلف بتان است نسخه بختم
سفیدبخت ندیده است روزگار مرا
ز عشق تا شدم آسوده زارتر گشتم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
یکی بود به نظر نیستی و هستی ما
تفاوتی نبود در خمار و مستی ما
به میپرست مزن طعنه زآنکه کمتر نیست
ز میپرستی او خویشتنپرستی ما
بود به دیده نادیده برگ کاه چون کوه
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خوشم به درد مکن ای دوا عذاب را
مکن مکن که عمارت کند خراب مرا
چه آتشی تو نمیدانم ای بهشتی روی
که ذوق گریه عشق تو کرد آب مرا
هجوم گریه نمیدانم اینقدر دانم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
وبال جان اسیران مکن رهایی را
مده به اهل وفا یاد بیوفایی را
به مرگ هم نبریدم به هرکه پیوستم
کسی نخوانده چو من جزو آشنایی را
میسرست وصالت مرا ولی چه وصال
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا
که چشم آینه مژگان کند قیاس مرا
چو غنچه تا به گریبان نهفته در مژهام
فتاده کار به نظاره در لباس مرا
بنای عافیتم را بریز گو از هم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را
که تازه ریختهای خون صد مسلمان را
ز حد فزون مکن ای داغ با دلم گرمی
که هیچکس به تواضع نکشته مهمان را
قیامتی ز خرامیدنش بلند نشد
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
خط تو سرمه کشد دیده تمنا را
لب تو تازه کند روح صد مسیحا را
بود به مرهم راحت همیشه طعنهفروش
کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را
بود بر اهل محبت حرام آسایش
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
تهی ز می نتوان یافتن ایاغ مرا
به آفتاب نسب میرسد چراغ مرا
غم تو گر نکشد دامنم ازین کشور
چنان روم که نیابی دگر سراغ مرا
به ناز ناخن اهل ملامتم چه نیاز
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا
هزار فتنه ز هر سو شود بلند آنجا
شب فراق تو مهمان آن غمآبادم
که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا
مرا چو سینه کنی چاک آنقدر بگذار
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
سخن ز غیر مپرسید بینوایی را
که کرده ورد زبان حرف آشنایی را
حدیث هجر به گوش دلم چنان تلخ است
که حرف موج بگویند ناخدایی را
دماغ غنچه معطر شد از نسیم سحر
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
بود ز روی تو روشن به صد دلیل مرا
که روز هجر تو باشد شب رحیل مرا
ز ناوکت به دلم زخم دیگران به شد
پر خدنگ تو شد بال جبرئیل مرا
دلیل سوختنم روشن است بی دعوی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا
سرشتهاند به آب حیات، خاک مرا
مرا ز عشق غرض آه دردآلودست
مباش گو اثری آه دردناک مرا
جواب دعوی دشمن بس این که دامن دوست
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا
کسی چه میکند ای دل فضای تنگ ترا
ز بس که تیر ترا صید در نظر دارد
غلط نموده به مژگان پر خدنگ ترا
به رنگ رنگ فغان خواب اختران بستم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
دلی که عشق نکردش چو لاله داغ کجاست
خبر دهید که فانوس بیچراغ کجاست
به دیده خون ز دلم دیردیر میآید
کسی که زود کند باده در ایاغ کجاست
هزار داغ به دل دارم و نمیدانم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
گذشت فصل گل و رغبت چمن باقیست
وداع کرد شراب و خمار من باقیست
برای جیب دریدن عزیز دارم دست
اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقیست
ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی
[...]