گنجور

 
قدسی مشهدی

بود ز روی تو روشن به صد دلیل مرا

که روز هجر تو باشد شب رحیل مرا

ز ناوکت به دلم زخم دیگران به شد

پر خدنگ تو شد بال جبرئیل مرا

دلیل سوختنم روشن است بی دعوی

چو شمع کی رگ گردن بود دلیل مرا؟

خوش است هرچه به لعل تو نسبتی دارد

لب تو ساخته محتاج سلسبیل مرا

خلاف طبع ز معشوق هم خلد در طبع

ز مهر شعله فسرد آتش خلیل مرا