اگرچه خدمت مسجد نشد حواله ما
چراغ میکده روشن شد از پیاله ما
به سنگ خاره چه میکرد بازوی فرهاد
نمیگشود اگر راه تیشه ناله ما
ز عکس چهره ما زرد شد رقم ور نه
به آب زر ننویسد کسی رساله ما
چو کاسهای که به آن می ز خم برون آرند
به می درون و برون شسته شد پیاله ما
حدیث مختصر اولیست ور نه چون قدسی
هزار شرح فزون داشت هر مقاله ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حسرت و درماندگی از ناکامی در رسیدن به مقصود میپردازد. او میگوید که اگرچه نتوانستهاند خدمتی به مسجد (یا معنویت) کنند، اما در عوض میکده و شادیهای دنیوی را تجربه کردهاند. همچنین به تلاشهای فرهاد (شخصیت افسانهای) اشاره میکند که با اینکه قدرت زیادی داشته، نمیتوانسته راهی برای نجات عشق خود پیدا کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که زیبایی تصویر چهرهاش آنقدر عمیق است که حتی با آب طلا هم نمیتوان آن را نوشت. در نهایت، او میگوید که این داستان کوتاه و مختصر است، در حالی که هر یک از تجربههای زندگیاش هزاران شرح و تفصیل دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که ما نتوانستیم به مسجد خدمت کنیم، اما به کمک پیاله ما، روشنایی میکده بیشتر شد.
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج ما نبود، فرهاد هرگز به صخره نمیزد و نمیتوانست سنگ را بشکافد.
هوش مصنوعی: به خاطر چهرهی ما، کلمات و نوشتهها رنگ باختهاند؛ وگرنه هیچکس نمیتواند به زیبایی طلا، داستان ما را بنویسد.
هوش مصنوعی: چنان است که گویی پیالهای که از شراب پر شده و درون و بیرون آن را شستهاند، به خوبی آماده است. در اینجا به حالتی اشاره دارد که درون را از شراب پر کردهاند و از بیرون نیز پاک شده است.
هوش مصنوعی: سخن کوتاه و مختصر بهتر است، زیرا اگر به تشریح گسترده بپردازیم، هر موضوعی میتواند هزاران تفسیر و توضیح مختلف داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لبالب است ز خون جگر پیاله ما
دم نخست چنین شد مگر حواله ما
بر آستان تو شبها رود که مردم را
به دیده خواب نیاید ز آه و ناله ما
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت:
[...]
سرود مجلس درد است آه و ناله ما
حباب خون جگر لاله گون پیاله ما
به بزم وصل چو شمعیم با تو چرب زبان
به روغن است فتاده ز تو نواله ما
به باغ چند تماشای سرو و لاله کنیم
[...]
ز روی لطف بکن بوسهای حوالۀ ما
همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما
[ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما
همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما
چو دور جام وصالش به کام ما نبود
[...]
دلا رسیده به جایی کمند ناله ما
که خو گرفته به مجنون و شان غزاله ما
به اهل بزم چنان جام دوستی پر داد
که ریخت لای ته شیشه در پیاله ما
به گرد خوان بلا از هجوم آه، چو شمع
[...]
ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
به آفتاب شبیخون زند پیاله ما
ز بی قراری ما دردسر کشد بالین
شبی که دختر رز نیست در حباله ما
ز زیر بال ازان سر برون نمی آریم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.