گنجور

 
قدسی مشهدی

تهی ز می نتوان یافتن ایاغ مرا

به آفتاب نسب می‌رسد چراغ مرا

غم تو گر نکشد دامنم ازین کشور

چنان روم که نیابی دگر سراغ مرا

به ناز ناخن اهل ملامتم چه نیاز

چو گر مخونی غم تازه کرد داغ مرا

چو غنچه چند زیم تنگدل ز خاطر جمع؟

نسیم کو که پریشان کند دماغ مرا؟

دلم ز باد خزان تازه می‌شود قدسی

چه احتیاج نسیم بهار باغ مرا؟