خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳ - فی مدح الامیر الاعظم الشهریار المعظم والی السیف و القلم خسرو غازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد زید عدله
چو رخ نمود بر ایوان این حدیقه ی مینا
ز زیر پرده ی کحلی عروس کلّه خضرا
چنان نمود که خاتون حجله خانه ی مشرق
به زیر مقنعه بنهفت طرّه ی شب یلدا
جهان مفرّح یاقوت کرد از آنک به حکمت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - فی مدح الملک الاعظم انسب ملوک العجم نصیر الدولة و الدین محمد زید قدره
ایا قواعد گیتی بدولت تو ممهدّ
زهی معارج گردون ز رفعت تو مشید
نهال باغ معانی چراغ چشم امانی
خدیو مسند دولت سزای خاتم و مسند
تکین مال امارت نگین دست وزارت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - فی مدح الامیر الاعظم و السلطان المعظم جمال الدولة و الدین نیک پی نورالله مرقده
رسید موکب کوکب مثال خسرو اعظم
پناه ملک سلیمان خدیو اعدل اکرم
سپهر مهر معالی مه سپهر معانی
فروغ دیده ی دولت چراغ دوده ی آدم
جمال دولت و دین نیکپی تهمتن ثانی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۲۲ - فی الاستیهاب و طلب الجایزه
زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب
سپهر بر در ایوان رفعت تو تنیدست
هیاکل ملکی صورت و وجود تو معنی
معاقد فلکی قفل و خاطر تو کلیدست
از آن محیط بنزد تو آب روی ندارد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
وفات به بُود آنرا که در وفای تو نبود
که مبتلا بُود آنکس که مبتلای تو نبود
چو خاک می شوم آن به که خاکپای تو باشم
که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود
اسیر بند شود هر که بنده ی تو نگردد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
دگر وجود ندارد لطیفه ئی ز دهانش
ز هیچکس نشنیدم دقیقه ئی چو میانش
چه آیتست جمالش که با کمال معانی
نمی رسد خرد دوربین بکنه بیانش
اگرچه پسته دهان در جهان بسند و لیکن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹
دلم ربودی و رفتی ولی نمی روی از دل
بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل
گرم وصول میسّر شود که منزل قربست
کنم مرا دل از خاک آستان تو حاصل
هوایت ار بنهم سر کجا برون کنم از سر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲
بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم
چو جان فدای تو کردم چه غم ز خنجر و تیرم
اسیر قید محبت سر از کمند نتابد
گرم بتیغ برانی کجا روم که اسیرم
بحضرتی که شهانرا مجال قرب نباشد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی
تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند
که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی
شبان تیره بسی برده ام بآخر و روزی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
که کار زنده دلان عشق بازی است نه بازی
مرا بجور رقیبان مران ز کوی حبیبان
درون کعبه چه باک از مخالفان حجازی
میان حلقه ی رندان مگو ز توبه و تقوی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶
شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
بریز خون صراحی بیار باده ی باقی
خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خیز
شراب راوقی از دست لعبتان رواقی
تو خضر وقتی و شب ظلمتست در قدح آویز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵
چگونه سرو روان گویمت که عین روانی
نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی
کدام سرو که گویم براستی بتو ماند
که باغ سرو روانی و سرو باغ روانی
تو آن نئی که توانی که خستگان بلا را
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی
چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی
حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت
جمال یوسف مصریست پیش دیده ی اعمی
مقیم طور محبّت ز شوق باز نداند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
سحر چو بوی گل از طرف مرغزار برآید
نوای زیر و بم از جان مرغ زار بر آید
بیار ای بت ساقی می مروّق باقی
که کام جان من از جام خوشگوار برآید
چو در خیال من آید لب چو دانه نارت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
نشست شمع سحرای چراغ مجلسیان خیز
بیار باده و بشنو نوای مرغ سحرخیز
سپیده نافه گشایست و باد غالیه افشان
شراب مشک نسیمست و مشک غالیه آمیز
کنون که غنچه بخندید و باد صبح برآمد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی
چو مرغ در طیران آی و چون بر اوج نشستی
نزول ساز در آن خرّم آشیان که تو دانی
چنان مران که غباری بدو رسد ز گذارت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
چه کرده ام که بیکبارم از نظر بفکندی
نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی
کمین گشودی و بر من طریق عقل ببستی
کمان کشیدی و چون ناوکم بدور فکندی
اگر چو مرغ بنالم تو همچو سرو ببالی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۱
که می رود که پیامم بشهر یار رساند
حدیث بنده ی مخلص بشهریار رساند
درود دیده ی گوهر نثار لعل فشانم
بدان عقیق گهر پوش آبدار رساند
دعا و خدمت میخوارگان بوقت صبوحی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۴
مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل
که بعد در ره معنی نه مانعست و نه حائل
چو هست عهد مودّت میان لیلی و مجنون
چه غم ز شدت اعراب و اختلاف قبائل
در آن مصاف که جان تازه گردد از لب خنجر
[...]