گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی
کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی
تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند
که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی
شبان تیره بسی برده ام بآخر و روزی
شبی چو زلف سیاهت ندیده ام بدرازی
ضرورتست که پیشت چو شمع سوزم و سازم
گرم چو شمع بسوزی ورم چو عود بسازی
مرا بضرب تو چون چنگ سرخوشست ولیکن
تو دانی ار بزنی حاکمی و گر بنوازی
بدوستی که چو دل قلب و نادرست نیایم
گرم در آتش سوزنده همچو زر بگدازی
بخون بشوی مرا چون قتیل تیغ تو گشتم
که در شریعت عشقت شهید باشم و غازی
چو روشنست که نور بقا ثبات ندارد
بناز خویش و نیاز من شکسته چه نازی
فدای جان تو خواجو اگر قتیل تو گردد
ولی بقتل وی آن به که دست خویش نیازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از استعارهها و نمادها، احساسات عمیق عشق و فدای خود را به معشوق ابراز میکند. او خود را در موقعیتی میبیند که به رغم درد و رنج، همچنان به معشوق وابسته و مایل به سوزاندن خود به خاطر اوست. شاعر به قدرت و زیبایی عشق اشاره میکند و بیان میکند که زندگی بدون این عشق بیمعنی است. او به نبرد دل و جان در مسیر عشق اشاره داشته و در نهایت اظهار میکند که حاضر است جان خود را فدای معشوق کند. با زبانی شاعرانه، او به ناپایداری و بیثباتی زندگی اشاره میکند و از عشق به عنوان یک نیروی قوی و تسلیمکننده یاد میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من تو را در اختیار گرفتم تا بتوانم کنترل یک اسب تندرو را به دست بگیرم، اما حالا نمیدانم به کجا بروم چون اسب دیگر برای من قابل اعتماد نیست و نمیتواند در مسابقه شرکت کند.
هوش مصنوعی: تو مانند یک شاهباز هستی و من میدانم که هیچکس نمیتواند در جایگاه تو ادعای بازی کند.
هوش مصنوعی: من در شبهای تاریک، ساعتهای زیادی را برای تو سپری کردهام و اکنون روزی به یاد میآورم که به اندازهی طول زلف سیاه تو، هرگز شب را ندیدهام.
هوش مصنوعی: لازم است که من مانند شمع پیش تو بسوزم و گرم شوم، همانطور که شمع میسوزد. اگر تو هم مانند بوی خوش عود، باعث شادی من شوی، من هم شاد و آرام میشوم.
هوش مصنوعی: من از ضربههای تو خوشحال و سرمست میشوم، اما تو میدانی که اگر به من آسیب بزنی، حاکمیتی درکار است و اگر به من محبت کنی، نتیجهاش چیست.
هوش مصنوعی: به دوستی که مانند دل من خالص و درستکار نیست، نمیتوانم با اشتیاقی واقعی نزدیک شوم. چون همچون آتش سوزان، خود را در معرض آسیب قرار میدهم و مانند فلزی که در آتش ذوب میشود، نابود خواهم شد.
هوش مصنوعی: از من بگذر و مرا بشوی، زیرا من مانند کسی هستم که بر اثر تیغ تو کشته شدهام. میخواهم در راه عشق تو قربانی شوم و به نوعی قهرمان باشم.
هوش مصنوعی: وقتی روشن است که نور جاودانگی هیچ ثباتی ندارد، به خود نبال و از نیاز من که شکسته است مغرور نباش.
هوش مصنوعی: اگر جانم فدای تو شود، خواجو؛ اگر هم به خاطر تو کشته شوم، بهتر است که خودم دست به کشتن کسی نزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
که بس غریب نباشد ز تو غریبنوازی
ز بهر یک سخنِ تو دو گوش ما سوی آن لب
ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو خوابی
[...]
چرا ز راه لطافت بدین قضیب نیازی
کزین قضیب عزیزی وزین قضیب بنازی
قضیب سخت عزیز است و با منست که او را
بصد زبان بنوازم، زهی غریب نوازی
بدست گیرم و آنگه بدو چگویم، گویم
[...]
زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی
که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی
ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی
ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی
به سر برند به سر عارفان طریق محبّت
[...]
اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
که کار زنده دلان عشق بازی است نه بازی
مرا بجور رقیبان مران ز کوی حبیبان
درون کعبه چه باک از مخالفان حجازی
میان حلقه ی رندان مگو ز توبه و تقوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.