گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۴ - مناجات

 

اگر مست هستم وگر هوشیار

به یاد توام دائم ای کردگار

تو را غافر المذنبین نام شد

مرا هم از آن باده درجام شد

عطا شیوه ی تو خطا کار ماست

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۵ - حکایت

 

چنان قحط سالی به شیراز شد

که روح از بدن ها به پرواز شد

ملخ کرد منزل به بستان و کشت

اثر از تر وخشک برجا نهشت

همه خلق برکنده دل ازحیات

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۶ - در شکایت از یکی از شاهزادگان

 

ز شهزاده دارم دلی پر ز درد

ندانی که بامن ز همت چه کرد

گمانم که او پور شاهنشه است

ز رسم بزرگی دلش آگه است

ندانستم او مرد سوداگر است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۷ - فی التنبیه

 

نه هر تاجداری بود شهریار

خروسان بسی دیده ام تاجدار

نه هر خسروی صاحب افسر است

نه هر چیز شیرین شود شکر است

نه هر کس بود زابلی رستم است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۸ - حکایت

 

خری باخری گفت در زیر بار

که آسودگی نیست در روزگار

به ما صاحب ار می دهدکاه وجو

ببین جان زما می ستاند گرو

گر ازخسته حالی به کندی رویم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۹ - در پریشان دلی خود گوید

 

دلی دارم به تنگی چون دل مور

غمین وخسته خوار و زار ورنجور

دو صد خروار غم جاکرده در او

ندارد گرچه جای یکسر مو

پریشان تر ز مشکین طره یار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۰ - در اسرار

 

هر آن نعمتی را که بینی به دهر

چه تلخ وچه شیرین چه شکر چه زهر

ز آب وزمین جمله پیدا شده

که آسایش خلق دنیا شده

ز آب وزمین نعمت آماده شد

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۱ - در سر حروف واسماء

 

سرها اندر حروف است ای پسر

گردی آگه چون شوی صاحب نظر

گر شوی آگه ز اسرار حروف

محوو حیران گردی ازکار حروف

گر شوی عالم به جفر جعفری

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۲ - در تنگدلی خودگوید

 

دلی تنگ تر دارم از چشم مور

ولی تا بخواهی در اوخفته شور

به قد خم تر از ابروی دلبرم

ز گیسوی دلبر پریشان ترم

به من هفتخوان گشته این روزگار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۳ - در زراعت وشرح حال خود

 

به دهقانی افتدتو را کار اگر

وگر خواهی از کشته خودثمر

بکن سعی تا نگذرد وقت کار

هم ازوقت رو زودتر تخم کار

اگر کشت خواهی کنی سال نو

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۴ - درباره ریاکاران زاهدنما

 

گذارند داغی به ران ستور

که بشناسدش صاحب از راه دور

چرا داغ زاهدنهد بر جبین

جبین را ندانسته از ران یقین

پی صیدخلق است در صبح وشام

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۵ - مناجات

 

خدایا توئی خالق کارساز

دری بررخ ما کن از لطف باز

توبردرد هر کس دوا میدهی

توبر بینوایان نوا می دهی

بکن دردما را زرحمت علاج

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۶ - فی التنبیه

 

گرت سیم وزر هست هستی عزیز

توئی صاحب فهم وفضل وتمیز

اطاعت کند از تومیر وفقیر

شوی حکمران بر صغیرو کبیر

همه کارهای تودارد رواج

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۸ - فی التنبیه

 

به پیری مجوچون جوانی نشاط

شب آمد دکان بند وبرچین بساط

هوی وهوس را کن از سر به در

دیگر نامی از عیش وعشرت مبر

برون کن ز دل هر چه هست آرزو

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۹ - خطاب به ریاکاران زاهد نما

 

مده زاهدا بیش ازاینم صداع

برومختصر کن سخن گووداع

نصیحت نگو کم بده دردسر

که پندت نگردد به منکارگر

پی کار خود روچه کارت بمن

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۴۰ - فی التنبیه

 

رفیقان که هستند پیش توجمع

چو پروانه هائی که بر دور شمع

همه در پی اخذ مال تواند

پی کندن پرو بال تواند

تو راکاسه بینند تا پر می است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۴۱ - شکایت از دوستانی ریائی

 

رفیقی ندیدم که باشد شفیق

ز اکسیر نایاب تر شد رفیق

تو راکیسه وکاسه تا پر بود

سخن های تو خوشتر از در بود

رفیقان همه یار غار تواند

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۴۲ - رقعه وعده گیری

 

ای به خویب یگانه ی آفاق

نبود برملازمان گر شاق

لیله الجمعه را زروی کرم

رنجه فرما به بنده خانه قدم

لیله السبت را ز روی کرم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۴۳ - در عزای شهیدکرببلا شاه لب تشنه سیدالشهدا

 

زنگ عصیان ز گریه بزدائید

قهوه تلخ صرف فرمائید

ساعتی گر کشید زحمت وزجر

نیست بهر ملازمان بی اجر

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۴۴ - حکایت

 

یکی روز و شب مست بود از مدام

چنین بود تا عمر او شد تمام

رفیقان نهادند او را به قبر

بر احوال او جمله گریان چو ابر

کز اعمال او چون شود کار او

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode