گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۸

 

بجایش نباشد یکی مدرسه

که وارستی آنجا دل از وسوسه

بهر حجره صندوقهای کتاب

همه از فنون حکم انتخاب

اشارت گو، صاحب هر درش

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۹

 

بناگه دمید از افق صبح عید

در آن عرصه میخانه یی شد پدید

گشاده چو دست کریمان درش

بدست مه نو، کلید زرش

در باز آن، بسته نادیده کس

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۰

 

که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع

فضایش وسیع و بنایش رفیع

رواقش، چو بیت المقدس بلند

مقیمش، همه قدسی ارجمند

چو طرح بنا ریخته بانیش

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۱

 

یکی بتکده دیدم آنجا دگر

کزو شد جگرنات را خون جگر

به یک سوی لات و به یک سو منات

وز آن داغ بر سینهٔ مؤمنات

ز سیم و ز سیماب و ارزیز و زر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۲

 

پس از بتکده کآن زمین گشت قاع

شد از فیض ارواح خیر البقاع

از آن خک، زد موج دریای نور؛

مزاری عیان گشت چون بزم طور

در آنجا جوانان و پیران پاک

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۳

 

چو محمود شه غازی غزنوی

بچرخ کهن داد از اختر نوی

فلک را چو کاری بکارش نبود

بسر جز هوای، شکارش نبود

یکی روز کآمد ز صیادمهر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۴

 

شنیدم که در آفتاب تموز

یکی روز کیخسرو نیک روز

بسر، سایه ی کاویانی درفش

ز پی، سیم ساقان زرینه کفش

شکار افگنان شد بصحرا و کوه

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۵ - و له فی الحکایت

 

شنیدم که از گردش آسمان

بملک یمن چون سهیل یمان

همایون درختی بباغ کرم

برآورده سر، برگ و بارش درم

ندیدی کسی چین در ابروی او

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۶

 

شنیدم که در عهد تیموریان

چو شد شاهرخ جانشین کیان

نکودختری در سمرقند بود

که با گل لبش در شکرخند بود

گل سرو قد، ماه خورشید روی؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۷ - حکایت

 

شنیدم یکی از ملوک کیان

که از دولتش کس ندیدی زیان

بیک گله، از عدل او گرگ و میش

بیک چشمه، از داد او نوش و نیش

یکی روز داد از کرم بار عام

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۸ - حکایت

 

امیری امارت خدا داده داشت

غلامی و فرزندی آزاده داشت

شبی هر دو را در برابر نشاند

ز درج لب اینگونه گوهر فشاند

که: هر یک ازین روزگار دراز

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۹ - حکایت

 

شبانگاه برگشته بختی بخیل

مگر شد باختر شماری دخیل

که دست من و دامنت از کرم

ببین کی رود تیرگی ز اخترم؟

که عمری است زیر و زبر گشته ام

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۰

 

کشاورزی از روستای خجند

یکی شیرده ماده گاوی نژند

در آورد در زیر خیش گران

که کاود زمین را چو برزیگران

بنالید آن ماده گاو نزار

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۱ - حکایت

 

کهن ابلهی، نقشکی تازه بست

دو مصحف بیک جلد شیرازه بست!

یکی گفتش: ای سخره ی روزگار

که بودت در این کار آموزگار؟!

دو شه در یکی کشور، آشفتگی است

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۲ - حکایت

 

شنیدم، مگر زاهدی زرق کوش

دگر رند بیهوش پیمانه نوش

برفتند با هم رهی بیخلاف

بخم ریختند آب انگور صاف

یکی سرکه میخواست، آن یک شراب

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۳ - حکایت

 

درختی کهن بود در بیشه یی

ندیده بتن زخمی از تیشه یی

بلند و قوی پنجه، سخت و سطبر

بدامانش آویخته دست ابر

فراتر ز نه آسمان پایه اش

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۴ - حکایت

 

چو مأمون خلافت گرفت از امین

قوی شد ز تیغ یمانش یمین

یکی گفتش از محرمان: ای امیر

که روشن چو آیینه داری ضمیر

فلان بنده کز جود دادیش مال

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۵ - حکایت

 

شنیدم یکی شاه فیروزبخت

ز لعل و ز فیروزه اش تاج و تخت

بسر چتر دولت بر افراخته

هما بر سرش سایه انداخته

ز اسباب شاهی که آماده داشت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۶ - حکایت

 

یکی روز رفتم بباغی ز کاخ

که گل رخت بر بسته بودش ز شاخ

دلم سوخت بر بلبل تیره بخت

که نالیدی از هجر گل بر درخت

ندیدی چو روی گل اندر میان

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۷ - حکایت

 

شنیدم یکی روز بر طرف دشت

جوانی بدهقان پیری گذشت

که خوی ا رخ افشاندش آفتاب

همی کشت نخل و همی داد آب

جوان را شگفت آمد از کار وی

[...]

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode