شنیدم که از گردش آسمان
به ملک یمن چون سهیل یمان
همایون درختی به باغ کرم
برآورده سر، برگ و بارش درم
ندیدی کسی چین در ابروی او
شکفتهتر از روی او خوی او
دل از هر چه جز جود وارسته داشت
به مهماننوازی میان بسته داشت
به فرمان او حاجبان در کمین
که آرند مهمانش از هر زمین
نپرسیدی از میهمان نام او
همیجستی از لطف آرام او
ندانستی از شاه درویش را
ز بیگانه نشناختی خویش را
ز مهمان شدی هر نفس عذرخواه
چه تازیک و ترک و چه درویش و شاه
نرفتی غمین کس از آن خانه باز
مگر از جدایی مهمان نواز
یکی عقده روزی به کارش فتاد
به دیگر قبیله گذارش فتاد
چو خاصان نبودند دنبال او
نپرسید آنجا کس احوال او
نگفت او هم احوال خود با کسان
که عار آمدش صحبت ناکسان
دو روزی بهسر برد با درد و داغ
چو شاهین پرکنده با فوج زاغ
بر او چون دو روزی به خواری گذشت
از آنجا چو ابر بهاری گذشت
ز غوغای زاغانش آشفت حال
سوی آشیان خود افراشت بال
چو آن محتشم رفت از آنجا غمین
شد آگه خداوند آن سرزمین
چنان گشت از غفلت خود خجل
که ماند از خوی خجلتش پا به گل
فرستاد سویش پیام آوری
نوشتش که گر زانکه نام آوری
ببخشای بر غفلت بندگان
که از خویشند شرمندگان
شنیدم شدی شمع ایوان مرا
رسید از شرف سر به کیوان مرا
ولی مهره در ششدر انداختم
که نقشم نشست و غلط باختم
دریغا شدم وقتی آگاه من
که گُل رخت بر بسته بود از چمن
کنون کز کرم شهرهٔ کشوری
کریمی، گر از جرم من بگذری!
چو بشنفت آن نیکمرد این پیام
بخندید و گفت: از منش ده سلام
که آری بود عفو جرم از کرم
عجب نیست زین کرده گر بگذرم
ولی عذر نشناختن عذر نیست
برین معذرت زار باید گریست
اگر داشتی پاس مهمان نگاه
نبایست از من شدن عذر خواه
چو آمد کسی در سرای کسی
چه بیگانه، چه آشنای کسی
بباید دم از مهربانی زدن
مبادا خجل گردد از آمدن
نه آغاز از حرمتش کاستن
در آخر ازو معذرت خواستن
گذشتیم ما ز آنچه آنجا گذشت
تو رو فکر خود کن، که از ما گذشت
شنیدم که از بازی آسمان
دو کس برد اسیر از دهی ترکمان
ز مژگان روان هر دو را خون ناب
پیاده روان هر دو در آفتاب
یکی ز آن دو کس بود دانش قرین
همیکرد شکر جهانآفرین
یکی ز آن دو کاو را سه فرزند بود
سه فرزند او نیز دربند بود
به او گفت کز شکر بگذشت کار
که در دست زنجیر و در پاست خار
به پاسخ چنین گفت کهای بستهدست
ندانی که از بد بتر نیز هست
ازین پاسخ آن مرد غافل گریست
کز امروز بدتر، دگر روز نیست
شمرد از غضب بس سخنهای زشت
ببین تا چه بر داد تخمی که کشت؟!
چو از جوع گشتند ترکان ستوه
به دشتی فرود آمدند آن گروه
که سنگی در آنجا نه، جز مشت ریگ
سه پایه نجستند از بهر دیگ
یکی دیگ تا بر سر پا کنند
مگر شوربایی مهیا کنند
سه سر از اسیران بریدند زود
که در دیگ از آتش بر آرند دود
نهادند در زیر دیگ آن سه سر
فتاد آن دو تن را به آن سو نظر
سه سر دیده از آن سه سرکش جوان
به رخ چو گل و لاله و ارغوان
که افتاده در زیر دیگ سیاه
فشاندند اشک و کشیدند آه
بدر یافت کز بد بتر در جهان
بود، لیک از چشم مردم نهان!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک مهماننوازی و دیانت در شخصیت خاصی میپردازد. داستان از ورود مهمانی به سرای یک فرد نیکوکار شروع میشود که از او با احترام و محبت پذیرایی میشود. مهمان با همهٔ اعزای حیات، از هر قبیلهای، در این خانه احساس راحتی میکند. اما پس از چند روز، به دلیل مشغولیتها و شرایطی که برایش پیش میآید، از آنجا دور میشود.
در این زمان، مهمان نواز متوجه غفلت خود میشود و از دست دادن مهمانش احساس شرمساری میکند. او پیام میفرستد تا عذرخواهی کند و به این نکته اشاره میکند که هرگز نباید در مهماننوازی و احترام به مهمانان کوتاهی شود.
سپس داستان به دو اسیر ترکمان میرسد که به رغم شرایط سخت، نگاه مثبتی به زندگی دارند. یکی از آنها شکرگزاری میکند و دیگری با وجود درد و رنج، به بدتر شدن اوضاع فکر میکند و میفهمد که حال حاضر از گذشته بدتر نیست.
داستان به یک نتیجهگیری عمیق میرسد که هرچند دنیای بیرون میتواند پر از مشکلات باشد، رفتار انسانی و مهماننوازی و شناخت حرمت دیگران به هر حال دارای ارزشی ویژه است.
هوش مصنوعی: شنیدم که از چرخش آسمان به سرزمین یمن همچون ستاره سهیل (ستاره درخشان) رسیده است.
هوش مصنوعی: درختی باشکوه در باغی پر از کرم به شکوفه نشسته است و میوهاش ارزش زیادی دارد.
هوش مصنوعی: شما کسی را ندیدهاید که چهرهاش به زیبایی او باشد و ابروهایش بیشتر از خود چهرهاش جلوه و زیبایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل از هر چیزی غیر از بخشندگی آزاد بود و به مهماننوازی وابسته بود.
هوش مصنوعی: به دستور او، نگهبانان منتظرند تا مهمانانش را از هر گوشهای بیاورند.
هوش مصنوعی: تو از مهمان نپرسیدی که نامش چیست، اما خودت در دل با آرامش او آشنا هستی و لطف او را درک میکنی.
هوش مصنوعی: نمیدانستی که از شاهی، درویش چه خبر دارد و نمیتوانستی از دیگران، خودت را بشناسی.
هوش مصنوعی: در هر لحظه از میهمانی، عذرخواهی کن، چه آن که مهمان تو شخصی عادی باشد یا از طبقاتی بالاتر و چه درویش باشد یا شاه.
هوش مصنوعی: وقتی کسی از آن خانه میرود، دیگر هیچکس به دلیل دلتنگی و جدایی نمیتواند با روحیه خوبی به آن برگردد، مگر اینکه مهمان نوازی در آن خانه وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: روزی فردی با مشکلی مواجه شد و ناخواسته به قبیلهای دیگر برخورد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی افرادی خاص و نزدیک او در کنار نبودند، هیچکس در آنجا از حال او پرسوجو نکرد.
هوش مصنوعی: او وضعیت خود را با دیگران در میان نگذاشت، چون بر او عیب بود که با افرادی بیاهمیت سخن بگوید.
هوش مصنوعی: برای مدت کوتاهی با درد و غم سپری کرد، مانند شاهینی که پرهایش را از دست داده و در میان گروهی از کلاغها قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که او برای مدت دو روز تحت فشار و سختی بود، مانند ابر بهاری که پس از مدتی میگذرد، از آن وضعیت رنجآور عبور کرد.
هوش مصنوعی: از سر و صدای زاغها حالش آشفته شده و به سوی آشیانهاش بالهایش را بلند کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن فرد محترم از آنجا رفت، دل مردم آن منطقه غمگین شد و خداوند آن سرزمین از این موضوع خبر داشت.
هوش مصنوعی: از غفلت و بیمراقبتیاش به شدت شرمسار شد، طوری که از خوی ناپسندش در گل ماند و نتوانست از آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: پیامرسانی به او فرستاد و نوشت که اگر معروف شوی، از آنچه در دل داری بگو.
هوش مصنوعی: ببخشایید بر ناتوانی و غفلت بندگان که از خودشان شرمندهاند و میخواهند بهتر شوند.
هوش مصنوعی: شنیدم که تو مانند شمعی در ایوان من درخشیدهای و این خبر از جهتی بلند و والا به من رسیده است.
هوش مصنوعی: من در بازی ششدر، تاس را انداختم و نقش من به خوبی افتاد، اما در نهایت دچار اشتباه شدم و باختم.
هوش مصنوعی: باز هم دریغ و حسرت بر من فرود آمد وقتی متوجه شدم که زیبایی چهرهات از باغ رخت بربسته و رفته است.
هوش مصنوعی: اکنون که به خاطر مهربانیات در جاهای مختلف شناختهشدهای، اگر از گناهان من بگذری!
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد خوب این پیام را شنید، خندید و گفت: از طرف من سلامی برسونید.
هوش مصنوعی: عفو کردن جرم و اشتباهات از روی بزرگواری و کرم امری طبیعی است. بنابراین اگر از این کار بگذرم، شگفتیای ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه عذر ناآگاهی قابل قبول نیست، اما در این شرایط غمگین باید به خاطر این معذرتخواهی گریه کرد.
هوش مصنوعی: اگر به مهمان احترامی نمیگذاری، نیازی نیست از من عذرخواهی کنی.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خانه دیگری میآید، فرقی نمیکند که آشنا باشد یا غریبه، او مهمان آن خانه محسوب میشود.
هوش مصنوعی: باید همیشه از محبت و دوستی سخن بگوییم و نگران نباشیم که مبادا ورود عشق و محبت باعث شرمندگیمان شود.
هوش مصنوعی: نه نباید به حرمت او کم کنید و در نهایت از او عذرخواهی کنید.
هوش مصنوعی: ما از آنچه در آنجا رخ داد عبور کردیم، حالا به فکر خودت باش که ما چه چیزی را پشت سر گذاشتیم.
هوش مصنوعی: شنیدم که در بازی آسمان، دو نفر از یک روستای ترکمن، گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: از چشمانشان اشکهای پاکی جاری است و هر دو در زیر نور آفتاب به آرامی قدم میزنند.
هوش مصنوعی: یکی از دو نفر، در کنار دانش، شکرگذار خداوند جهان آفرین بود.
هوش مصنوعی: یکی از آن دو کسی بود که سه فرزند داشت و این سه فرزند او نیز در بند و گرفتار بودند.
هوش مصنوعی: به او گفتند که کارش از شکر هم شیرینتر شده و او در حالی که دستش به زنجیر و پاهایش خار دارد، به این حال رسیده است.
هوش مصنوعی: او در جواب گفت که تو نمیدانی که در این دنیا بدتر از بد هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: آن مرد غافل از جواب این جمله گریه کرد، زیرا فهمید که از امروز بدتر هیچ روزی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: او از روی خشم، سخنانی زشت را برمیشمارد و میگوید ببین چه عواقبی برای آن عمل ناپسند که انجام داده است، به بار خواهد آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که ترکها از گرسنگی خسته شدند، در دشتی فرود آمدند.
هوش مصنوعی: در آنجا نه سنگی موجود است و نه چیزی دیگر، فقط با دستان خود تکههای ریز ماسه را جمعآوری کردند تا برای دیگ مورد استفاده قرار دهند.
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر را هم آماده کنند تا بلکه بتوانند وضعیتی را ایجاد کنند که همه در آن مشارکت کنند.
هوش مصنوعی: سه نفر از اسیران را به سرعت سر بریدند تا بخار از دیگی که روی آتش بود، بلند شود.
هوش مصنوعی: در زیر دیگ، سه سر قرار داشت و آن دو نفر به آنسوی دیگ نگاه کردند.
هوش مصنوعی: سه چشم از آن سه جوان بیتاب به چهره مانند گل و لاله و گل ارغوان.
هوش مصنوعی: کسی که در زیر دیگ سیاه افتاده، با اندوه و غم گریه میکند و آه میکشد.
هوش مصنوعی: در جهان، بدی بدتر از آن وجود دارد که بدر (ماه) از آن باخبر شد، اما این واقعیت از دید مردم پنهان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.