یکی روز رفتم بباغی ز کاخ
که گل رخت بر بسته بودش ز شاخ
دلم سوخت بر بلبل تیره بخت
که نالیدی از هجر گل بر درخت
ندیدی چو روی گل اندر میان
پریدن همی خواستی ز آشیان
بآن بینوا گفتم: اینک هنوز
نرفته است از رفتن گل دو روز
روی چون ز سر منزل دوستان
نه جای گل است آخر این بوستان؟!
بمان تا جهان نو کند عهد گل
بگلبن فرود آورد مهد گل
اگر بایدت گل، مرو زینهار
که گر زود یا دیر، آید بهار
ز ابر بهار و ز باد شمال
شود ساحت باغ مینو مثال
ز هر شاخ، در خنده آید گلی
ز هر آشیان، بر پرد بلبلی
بنالید آن بلبل تنگدل
که زخمم مزن بر دل ای سنگدل
باین با غم آورد گل از نخست
نخستم بگل گشت پیمان درست
بشوق گل این باغ شد منزلم
درین منزل آسود از گل دلم
دل و جانم از بوی گل گشت مست
درین گلشنم داشت گل پای بست
شب و روز با گل در این بوستان
مرا بود بس رازها د رمیان
بهر شاخم از شاخ پرواز بود
هزارم هم آواز دمساز بود
کنون کآمد ایام دولت بسر
ازین باغ گل بست بار سفر
روم من هم از پی، چو گل زار رفت
نماند بجا دل، چو دلدار رفت
بگوشم ز گل داستانها بسی است
بهر شاخم از گل نشانها بسی است
از آنها بیاد آیدم هر نشان
چکد خونم از دیده ی خون فشان
پس از گل، بگلشن نشینم چرا؟!
نبینم چو گل، خار بینم چرا؟!
چرا عیش بر خویش سازم حرام؟
ز غوغای زاغان ناخوش خرام؟!
کنون میروم تا گل آید بباغ
هم از بوی گل بلبل آید بباغ
بگفت این و نالیدن آغاز کرد
بنالید و از شاخ پرواز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال بلبل میپردازد که از هجران گل رنج میکشد. او به باغی میرود که گلها در آن شکوفا شدهاند و دلش برای بلبل تنگدل میسوزد. بلبل از درد جدایی از گل شکایت میکند و شاعر به او میگوید که هنوز بهار نیامده و باید صبر کند. او به بلبل نوید میدهد که به زودی گلها دوباره خواهند رویید و زندگی به حالت نرمال خود باز خواهد گشت.
بلبل، با حسرت از یاد گلی که رفته، به یاد گلهای گذشته و زیبا فکر میکند و از درد دلش مینالد. شاعر در نهایت میگوید که حال که گل رفته، دیگر جایی در باغ وجود ندارد و بلبل باید از این باغ برود تا دوباره بهار و گلها را ببیند. با شنیدن این سخنان، بلبل از شاخ پرواز کرده و نالهاش را آغاز میکند. شعر در نهایت احساس اندوه و ناامیدی بلبل را در غیاب گل نشان میدهد.
هوش مصنوعی: روزی به باغی از کاخ رفتم که گل زیبایش از شاخ خود رخت بسته و پژمرده شده بود.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر بلبل غمگین سوخت که به خاطر دوری گل، بر درخت ناله میکرد.
هوش مصنوعی: تو زیبایی و لطافتی را که در چهرهی گل وجود دارد، ندیدی و به همین خاطر همیشه میخواستی از آشیانت پرواز کنی و به جایی دیگر بروی.
هوش مصنوعی: به آن درمانده گفتم: هنوز دو روز از رفتن گل نگذشته است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلنشین نیست، چون در جایی که دوستان نیستند، گل و سرزندگی هم وجود ندارد. به راستی، در این باغ بیدوست چه جایی برای شکوفایی و زیبایی باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: بمان تا جهان تازه شود و گلها در باغها شکوفه کنند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زیبایی و عشق هستی، مراقب باش که زمان را از دست ندهی؛ زیرا بهار به زودی خواهد آمد، چه زود و چه دیر.
هوش مصنوعی: بهار با بارانها و بادهای شمالی، باغی زیبا و بهشتی مانند میشود که در آن زیباییها شکوفا شده و رونق میگیرد.
هوش مصنوعی: هر شاخهای با خوشی و خنده، گلی را به نمایش میگذارد و هر آشیانهای بر روی پردهی بلبلی، زیبایی خاصی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بلبل دلسوخته فریاد میزند و از دردهایش میگوید، از سنگدل میخواهد که بیشتر بر دلش زخم نزنند و او را عذاب ندهند.
هوش مصنوعی: با غم به سراغ گل رفتم و از همان ابتدا، عشق به گل در دل من شکل گرفت و به این ترتیب، رابطهای محکم و درست بین ما برقرار شد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی گلها، خانهام در این باغ شده است و در این مکان، دل من از گلها آرامش یافته است.
هوش مصنوعی: دل و جانم تحت تأثیر بوی گل در این باغ سرمست شده است و گلی که در اینجا وجود دارد، مرا به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: هر شب و روز در این باغ گل، برای من رازهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: برای هر شاخهی من، پرواز و فراز هزاران همدم همنوا و هماهنگ وجود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون دورهی رونق به پایان رسید و از این باغ گل، سفر خود را آغاز کن.
هوش مصنوعی: وقتی معشوق برود، دیگر جایی برای دل باقی نمیماند و من هم مانند گلزار، از عشق و حضور او بیخبر میشوم.
هوش مصنوعی: در گوشم داستانهای زیادی از گلها وجود دارد و برای هر شاخه، نشانههای فراوانی از گلها هست.
هوش مصنوعی: به یاد آنها هستم و هر نشانهای از آنها که به یادم میآید، چشمانم از شدت احساس پر از اشک میشود.
هوش مصنوعی: چرا در باغ بعد از گل بنشینم؟ وقتی که به جای گل، خارها را میبینم؟
هوش مصنوعی: چرا باید خوشی را بر خود حرام کنم؟ به خاطر شلوغی زاغها که حال خوشی ندارند؟
هوش مصنوعی: الآن به سمت باغ میروم تا گلها شکوفا شوند و همواره بلبل به خاطر بوی گلها به باغ میآید.
هوش مصنوعی: او این را گفت و شروع به ناله کرد. به نالهاش ادامه داد و از شاخه بالا پرواز کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.