شنیدم که در آفتاب تموز
یکی روز کیخسرو نیک روز
بهسر، سایهٔ کاویانی درفش
ز پی، سیمساقان زرینهکفش
شکار افگنان شد به صحرا و کوه
سران در رکابش همه همگروه
ز ترکشکشان، کبک و تیهو نماند؛
ز آهو وشان، گور و آهو نماند
هم از گرد لشکر، هوا تیره گشت
هم از تاب خور، چشم شه خیره گشت
دهی دید چون مرغزار بهشت
روان آبش از جویباران به کشت
زمین سایهپرورد شمشاد و سرو
هوا ارغنون ساز بانگ تذرو
فرود آمد آنجا چو مهر از سپهر
که در سایه آساید از تاب مهر
سپه نیز در سایهٔ تخت شاه
گرفتند چون بخت آرام گاه
فگنده ز سر خود و از تن زره
گشودند از بند خفتان گره
رها کرده اسبان تازی به کشت
نشستند در ساحت آن بهشت
کشیدند از جام شاهی شراب
چشیدند از مرغ و ماهی کباب
همیدید در دیده هر سو خدیو
که تا باز داند فرشته ز دیو
ببیند ز شهزادگان کیان
که جوید ره و رسم سود و زیان؟!
که، از لشکری سرکش و تندخوست؟
که مسکیننواز است و درویشدوست؟!
سراسر سپه بیخبر دید و مست
به خود بسته، وارسته از زیر دست!
همه کرده بر کشته، اسبان یله
سگان شبان گشته گرگ گله
کشیده یکی تیغ و می خواسته
فگنده یکی نیزه، نی خواسته
رعیت سراسیمه ز آن رستخیز
نه رای ستیز و نه پای گریز
ز لشکر، زن و مرد آن ده همه
هراسان چو از بیم گرگان رمه
در آن تنگنا لشکر سنگدل
گرفته ز مرد و زن تنگدل
یکی آب سرد و یکی نان گرم
نه در دل مروّت، نه در دیده شرم
بهجز شاه لهراسب کز بخردی
ندیده بد و نیک از وی بدی
برافروخته از غم بیکسان
فروزن گلش از جفای خسان
همه نیکی و نام اندوخته
ز بیدانشان دانش آموخته
نشسته عنان تکاور به کف
همی دادش از سبزهٔ جو علف
در آن انجمن آن یل دادگر
غم بینوا خورد و خون جگر
همیکرد با هم نشینان خاص
ستمکش ز دست ستمگر خلاص
چو این دید کیخسرو پاکزاد
ز لشکر غمین شد، ز لهراسب شاد
به هر یک ز لشکرگه آواز کرد
عتابی جداگانه آغاز کرد
سران را همه در برابر نشاند
ابا تلخی پند، شکر فشاند
به منع ستم، بس دُر پند سفت
پس آنگه به لهراسب گفت آنچه گفت
بگفتا: نباشم چو من در جهان
بود زین جوان تاج و تخت کیان
سزاوار این مسند وافسر، اوست
که داند بد از نیک و دشمن ز دوست
ز بخشایش و بخشش و شرم و داد
ندارد کمی، کهایزدش یار باد
هم امروز کز گرمی تیر ماه
درین سایه آسودم از رنج راه
نخفتم که از گرگ دانم شبان
شناسم مگر دزد از پاسبان
ازو دیدم آرایش تاج و تخت
که شد چون نیاکانش آسوده بخت
نه خانه به دهقان ز خود کرده تنگ
نه برگی فگند از درختی به سنگ
نبرد او ود از گوشهای توشهای
نخورد اسبش از خرمنی خوشهای
ندیدم بجز داد از آن نیکپی
همانا همان مانده از نسل کی
نباشد دلش سخت و پیمانش سست
که با ما نهالش ز یک شاخ رست
بگفت این و برداشت ز آن ده خراج
پس آنگه به لهراسب بخشید تاج
ز داد و دهش آشکار و نهفت
باو گفت آنها که بایست گفت
شنیدند چون لشکر اندرز شاه
که لهراسب شد شاه و رهبر ز شاه
پس از شاه گشتند فرمانبرش
نهادند گردن به حکم اندرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک روز گرم تابستان، کیخسرو در کوه و دشت به شکار رفت. او و لشکرش در سایه درختان استراحت کردند و از شراب و غذاهای خوشمزه لذت بردند. در این مدت، کیخسرو به وضعیت رعیتها و مردم محلی که در ترس و نگرانی به سر میبردند، فکر کرد و متوجه شد که در شرایط دشواری قرار دارند. او با مشاهده رنجوعذاب مردم، تصمیم گرفت که از قدرت خود برای کمک به آنها استفاده کند.
کیخسرو به لهراسب، که در آن زمان شاه بود، اشاره کرد که او سزاوار تاج و تخت است و بر اوست که نه تنها خوبی را بشناسد، بلکه بدی را نیز درک کند. در نهایت، کیخسرو به او تاج را بخشید و بر این امر تأکید کرد که او باید با عدالت و بخشش حکومت کند. پس از این، لشکری که به او گوش میدادند، نه تنها از کیخسرو پیروی کردند، بلکه لهراسب به عنوان شاه و رهبر شناخته شد.
هوش مصنوعی: در روزی از روزهای گرم تابستان، کیخسرو که شخصیت نیکوکاری است، را دیدم.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که بر سر، نشانی از سلاحهای مشهور و شکوهمند وجود دارد و در پی آن، کسانی با پاهای زریّن، آمادهباش و با وقار، در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: شکارچیان در دشت و کوه به دنبال او رفتند و همه یارانش در کنار او بودند.
هوش مصنوعی: از تیراندازان، هیچ کبک و تیهو باقی نماند؛ و از زیبایانی که در شگفتی هستند، نه گور و نه آهو باقی ماند.
هوش مصنوعی: بر اثر گرد و غبار لشکر، هوا تاریک شد و همچنین به خاطر تابش خورشید، چشمان شاه از شدت نور خیره شد.
هوش مصنوعی: دهکدهای را دیدم که مانند باغی زیبا و بهشتی است، آب آن از جویبارها به سمت زمینهای زراعی سرازیر شده است.
هوش مصنوعی: زمین در سایه درختان شمشاد و سرو است و در آسمان، باد به نواختن ساز میپردازد و صدای پرندهها را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: آنجا که آفتاب از آسمان فرو میآید و در سایهای دلنشین استراحت میکند.
هوش مصنوعی: سپاهیان در سایهٔ تخت شاه جای گرفتند، زیرا بخت به آرامی به آنها رو کرده است.
هوش مصنوعی: آنها از خود بیرون رفتند و زره از تنشان برداشتند و از خواب و بیخبری رها شدند.
هوش مصنوعی: اسبهای تندرو را رها کرده و در دشت بهشتی نشستهاند.
هوش مصنوعی: از جام شاهی نوشیدند و طعمی از کباب مرغ و ماهی را چشیدند.
هوش مصنوعی: در هر سمت، خداوندی را میدید که میخواست تا فرشته را از دیو تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: بنگر که از شاهزادگان کهان، چه کسی به دنبال روش و اصول سود و زیان است؟
هوش مصنوعی: این بیت به یک شخصی اشاره دارد که از میان یک گروه قوی و بیرحم برمیخیزد. این فرد در عین حال به نیازمندان و فقرا محبت و توجه دارد. سوالی که مطرح میشود این است که آیا کسی وجود دارد که هم از قدرت و سرسختی برخوردار باشد و هم به آسیبدیدگان و بیچارگان محبت بورزد؟
هوش مصنوعی: افرادی که در اطراف هستند، غافل و سراسیمه به نظر میرسند، در حالی که فردی که تحت فشار و کنترل آنهاست، به طور هوشمندانه از این وضعیت رها شده و احساس آزادی میکند.
هوش مصنوعی: همه چیز و همه چیزهایی که برای کشته شدهها صورت گرفته، اسبها رها شده و سگهای شبان تبدیل به گرگهایی برای گله شدهاند.
هوش مصنوعی: یکی شمشیری را به قصد جنگ برکشیده و دیگری نیزهای آماده کرده، اما هیچیک از آنها خواستار جنگ نیستند.
هوش مصنوعی: بندگان در هراس و تزلزل به خاطر آن حادثه عظیم هستند. نه قدرتی برای جنگیدن دارند و نه راهی برای فرار.
هوش مصنوعی: تمام مردان و زنان آن قبیله به شدت نگران و ترسان هستند، مانند گروهی از گوسفندها که از خطر گرگها میترسند.
هوش مصنوعی: در آن شرایط سخت، سپاه بیرحم از مردان و زنان ناراحت و دلشکسته در هم گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که برخی افراد از چیزهای ساده و ابتدایی مانند آب سرد و نان گرم لذت میبرند، اما در دل آنها هیچ نوع احساس نوعدوستی یا شرمی وجود ندارد. این جمله نشاندهندهٔ بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی و انسانی است، حتی در مواجهه با نیازهای اولیهای که دیگران دارند.
هوش مصنوعی: جز شاه لهراسب، کسی را پیدا نکردم که در خرد و دانایی، هم بدی نبیند و هم نیکی از او سر نزند.
هوش مصنوعی: از غم بیکسی، حال قلبش به شدت در آتش است و زیباییاش تحت تاثیر ظلم و بیرحمی دیگران پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: تمام خوبیها و نام نیک به دست آمده از کسانی است که از نادانان یاد گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از چگونگی تسلط بر چیزی و هدایت آن به نمایش گذاشته شده است. شخصی، با استفاده از یک جو و علف، کنترل و مدیریت قوی را نشان میدهد و به نظر میرسد که به خوبی در حال استفاده از طبیعیات برای رسیدن به هدف خود است. این فضای طبیعی و زندگیای که در آن وجود دارد، نمادی از تلاش و کوشش برای دستیابی به موفقیت است.
هوش مصنوعی: در آن جمع، دلسوز بزرگی به خاطر درد و رنج دیگران غمگین شد و از ناراحتی دلی خونین داشت.
هوش مصنوعی: او به کمک دوستان خاصش، از دست ستمگری که بر او ظلم کرده بود، رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو، که از نژاد پاکی بود، دید که لشکر دچار غم و اندوه شده است، از این وضعیت خوشحال شد و به یاد لهرااسب افتاد.
هوش مصنوعی: او به هر یک از سربازان خود از دور ندا داد و نکتهای خاص و جداگانه به هر کدام گفت.
هوش مصنوعی: تمام بزرگان را در مقابل هم قرار داد و با پندی تلخ، شیرینی را به آنها ارزانی داشت.
هوش مصنوعی: با توجه به ناتوانی در تحمل ستم، سخنانی بهدردبخور و ارزشمند بیان شد و سپس به لهراسب گفته شد آنچه که لازم بود.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر من در این دنیا نباشم، پس دیگر چه فایدهای دارد که جوانان بر تاج و تخت کیانی بنشینند؟
هوش مصنوعی: شایستگی نشستن بر این مقام و دستنبد به کسی میرسد که بتواند خوب را از بد و دوست را از دشمن تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: از بخشش و تواضع و انصاف هیچ کم و کاستی وجود ندارد؛ امیدوارم که خداوند همیشه یاوری برای ما باشد.
هوش مصنوعی: امروز در این سایه، از گرمای تیرماه راحت و آسودهام و از سختیهای راه در امانم.
هوش مصنوعی: من از گرگ آگاه هستم و میدانم که شبان کیست، اما نمیتوانم دزد را از پاسبان تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: من دیدم که چگونه تاج و تخت او زیباست و مانند نیاکانش، او هم خوشبخت و آرام است.
هوش مصنوعی: نه زمین به کشاورز فشار میآورد و نه درختی میوهاش را به سنگ میزند.
هوش مصنوعی: در این ابیات اشاره شده که در جریان نبرد، هیچ چیزی از گوشهای به دست نیامده و اسب او هم از خوشههای خرمن بهرهای نبرده است. یعنی در شرایط سخت و دشوار، هیچ کار یا موفیقتی حاصل نشده و تلاش بیثمر بوده است.
هوش مصنوعی: من جز عدالت از آن خوشسیره ندیدم، زیرا او همان کسی است که از نسل کی آمده است.
هوش مصنوعی: دلش نباید سخت و پیمانش ضعیف باشد، زیرا او هماکنون از یک شاخه جوانه زده است که با ما ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و از آن ده خراج را برداشت و سپس تاج را به لهراسب هدیه کرد.
هوش مصنوعی: از بخششهای آشکار و پنهان، آنچه را که باید گفت به او بیان کن.
هوش مصنوعی: وقتی لشکر پیام نصیحت شاه را شنیدند، متوجه شدند که لهراسب به عنوان پادشاه و فرمانده معرفی شده است.
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاه به فرمان خود رسید، اطرافیانش گردن به فرمان او گذاشتند و از دستورهایش پیروی کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.