بناگه دمید از افق صبح عید
در آن عرصه میخانه یی شد پدید
گشاده چو دست کریمان درش
بدست مه نو، کلید زرش
در باز آن، بسته نادیده کس
مگر در همه سال، سی روز و بس!
چو باز آمدی از دم می فروش
شب عید خون سیاوش بجوش
ز دی صبحدم تکیه بر مصطبه
بکف جام می چون مه یکشبه
فشاندی برخ آب خورشید را
بر آوردی از خواب جمشید را
همی داد از راح پیوند روح
همی گفت: الاح الصباح، الصبوح
در آن یافته رند و زاهد پناه
نه درویش محروم از آن درنه شاه
بسا خسروانی خم از هر طرف
ز جوش درون بر لب آورده کف
چه خم؟ هر یکی از گل زیرکی
فلاطونی آسوده در هر یکی
می اش صافی، چون رشحه ی سلسبیل
ز پیر مغان، می کشان را سبیل
رسیدی از آن بر زمین گر نمی
ز هر ذره اش خاستی آدمی
گرفته صراحی بکف می فروش
بهر کس که میداد، میگفت : نوش
هم از دور جم داده جامش نشان
هم از خاتم او لب می کشان
لبالب بکف جامهای رحیق
ز یاقوت و لعل و بلور عقیق
در آن مجلس دلکش بی نفاق
ستاده بسی ساقی سیم ساق
گرفته بکف شیشه ز افسونگری
تو گویی که در شیشه بودش پری
بهر سو فراوان گزک ریخته
بهم پخته وخامش آمیخته
بزرین طبق، مرغ و ماهی کباب
بسیمین سبد، نار و لیمو پر آب
ظریفان همه گوی نارنج باز
حریفان همه نرد و شطرنج باز
ز هم مهره در ششدر انداخته
ز هم کام دل برده، دل باخته
ز رخ سوخته جان آذر گشسب
پیاده گرو برده از پیل و اسب
رسیده بفرزینی از بیدقی
فگنده شهان را به بیرونقی
نشسته بیک گوشه خنیاگران
دل از غم سبک، سر ز میناگران!
جگر، زخمی زخمه ی سازشان
بگوش دل، آویزه آوازشان
همه ارغنون ساز و قانون نواز
نگه کوته از ناز و مژگان دراز
یکی زلف ناهید بستی بچنگ
ز خون دل آرام، رنگینش چنگ
بآن محفل آوردیش موکشان
رگ از ناخنان کردیش خون فشان
بط می بکف، بربط بسته دست؛
بیک کاسه، صد باربد کرده مست
بگوش نکیسا گر آواز رود
رسیدی، روان کردی از دیده رود
شنیدم بهر بزم هر هوشمند
پی عطر، عود اندر آتش فگند
در آن بزم دیدم که عود از خروش
فگند آتش اندر دل اهل هوش
بگوش رباب آمدی مالشی
که از هر رگش خاستی نالشی
یکی رنگ دادی لب از جام می
زدی آن یک از لعل آتش به نی
شگرفان برخ، بدر نادیده نقص
چو سرو، از نسیم بهاری برقص
همه دست افشان بآهنگ دف
همه پای کوبان زده کف بکف
بچه هندوی هر طرف گوی باز
مه ومهرش، از یم و زر گوی ساز
گرفته از آن بزم شب تن کنار
غم و ترس و کین، رنج و بخل و خمار
ز مستی مگر روز کی می فروش
پسندید مخموری درد نوش
دل درد نوش آمد از غم بدرد
خروشید و از دل کشید آه سرد
بناگه یکی زاهد از چشم شور
نمک ریخت بر جامهای بلور
زد از چشم بد طرفه نقشی بر آب
کز آن سرکه شد هر چه در خم شراب
عسس رو ترش، شحنه گفتار تلخ؛
رسیدند چون تنگ چشمان بلخ
گرفته بدردی کشان کار تنگ
زده بر کدو دشنه، بر شیشه سنگ!
بکین از تن دف کشیدند پوست
کند آدمی هر چه در خوی اوست
دریدند از چنگ و نی پرده ها
که آزرمشان باد از آن کرده ها
بسا آب، پاکان که در خاک ریخت
چو خون جگر گوشه ی تاک ریخت
همه خاک میخانه بر باد رفت
گزکها بتاراج زهاد رفت
فشاند آستین محتسب بر چراغ
که نتوان گرفتن ز دزدان سراغ
نماندند در میکده از خروش
نشان از می و می کش و می فروش
همان بود چشمم نظر بازشان
همان بود گوشم بر آوازشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف فضایی شاد و پر از زندگی در میخانهای در صبح عید میپردازد. در این جشن، حاضران از سرمستی و شادی در کنار هم جمع شدهاند و انواع خوراکیها و نوشیدنیها در دست دارند. شخصیتهای مختلف از جمع زاهد و رند گرفته تا خسروان و درویشان، همگی در این محفل همدل و شاداباند. با این حال، ناگهانی، خطری از راه میرسد؛ عسس و شحنهها به میخانه حمله میکنند و با خشونت رویای بزم و شادی را خراب میکنند. در نهایت، این جشن و لذتها به راحتی ناپدید میشود و شاعر به تلخی و تلخی این واقعه اشاره میکند که زندگی و شادی به سرعت میتواند به ناامیدی و سختی بدل گردد.
هوش مصنوعی: به ناگاه صبح عید از افق طلوع کرد و در آن مکان، یک میخانه به وجود آمد.
هوش مصنوعی: دستهای بخشنده همچون دستان کریمان گشوده است و در این میان، درخشش ماه نو به عنوان کلیدی برای گنجینههای ارزشمند است.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که در باز شدن درِ آسمان و رحمت الهی، تنها در سی روز از سال به روی انسانها گشوده میشود و در بقیهی ایام، کسی قادر به دیدن و بهرهمندی از آن نیست. اشاره دارد به موقعیتهای خاص و محدودیتی که در دسترسی به نعمتهای کلان وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که از دیدار میفروش به خانه برمیگردی، در شب عید، حوادث تلخ و غمانگیز گذشته دوباره زنده میشود و احساسات شادی و غم با هم در دل تکرار میشود.
هوش مصنوعی: از صبح دیروز بر تکیهگاه نشستهام و با یک جام می در دست، مانند ماهی که در یک شب ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: تو با تابش نور خورشید، بر آب ها درخشیدی و خواب جمشید را از چشمانش ربودید.
هوش مصنوعی: از راه پیوند روح، صدایی به گوش میرسد که میگوید: صبح بخیر، بیدار شو.
هوش مصنوعی: در آنجا هم رند و هم زاهد به پناه میرسند، نه اینکه فقط درویش از خیر آن محروم باشد و نه شاه از آن جا وقتی بهرهمند شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان بزرگ، از داغ درون و شور و هیجانی که دارند، کف بر لب میآورند.
هوش مصنوعی: هر کدام از گلهای زیبا و باهوش مانند فلسفهدانان بزرگ، در خوشی و آرامش زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: میکدری که صاف و زلال است، مانند جویبار بهشتی. از پیر مغان که به کار میپردازد، افرادی که مینوشند را با آن سبیل خود راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: اگر از زمین برسی، انسانیت تو به خاطر هر ذرهای که از آن بلند میشود، تحقق پیدا میکند.
هوش مصنوعی: شرابفروشی که در دستش جامی دارد، برای هر کسی که پول میداد، میگفت: بنوش!
هوش مصنوعی: هم از دور، با نشان جامش طرف ماست و هم از انگشتری که بر دست دارد، لبهایش را به سمت ما میکشاند.
هوش مصنوعی: جامهایی پر از نوشیدنی خوشمزه و دلپذیر که از سنگهای قیمتی مانند یاقوت و لعل و بلور ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: در آن مجلس زیبا، که پر از دوستی و بدون هرگونه دشمنی است، تعداد زیادی ساقی با ساقهای زیبا حضور دارند.
هوش مصنوعی: در دستانم شیشهای است که به خاطر جادوگری تو، به نظر میرسد که در آن یک پری وجود دارد.
هوش مصنوعی: در هر سو، چیزهای زیادی پخش شده است که شامل موارد پخته و خام میباشد و همه آنها در هم آمیخته شدهاند.
هوش مصنوعی: در یک سفره بزرگ، غذایی متنوع شامل مرغ و ماهی کبابی قرار دادهایم و در کنار آنها، میوههای تازه مانند نارنگی و لیمو که آبدار هستند هم گذاشتهایم.
هوش مصنوعی: افراد باهوش و لطیف در هنرهای ظریف مشغول هستند، در حالی که رقیبان همه در بازیهای فکری و استراتژیک مثل نرد و شطرنج مشغولند.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که شخصی با عشق و تمایل به کسی نزدیک شده و از آن فرد خوشحال و راضی است، اما در عین حال دل به او داده و با احساسات عمیق گرفتار شده است. به نوعی، این جمله نشاندهندهی ارتباط عاطفی و تاثیر عمیق عشق بر دل انسان است.
هوش مصنوعی: از چهره سوختهی آذرگشسب، سپاهی پیاده از اسبان و فیلها جدا شده است.
هوش مصنوعی: بیدقی که از آن فرزین یا نیکوکار به وجود آمده، شاهان را به بیرون میکشاند.
هوش مصنوعی: در یک گوشه نشسته و به آوازخوانان گوش میدهد، دلش از غم سبک شده و با لذت به شرابنوشان نگاه میکند.
هوش مصنوعی: دل من از شنیدن صدای دلنشین ساز آنها زخم خورده و مجروح شده است. این آواز به گونهای است که همچون زخمهایی بر جانم نشسته و به یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: همه سازها و آهنگها مینوازند و همه چیز تحت قانون و قاعده است، ولی نگاه کن که ناز و فریب حریف میتواند بر کمال و زیبایی تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت زلف ناهید (سیاره زهره) اشاره میکند که به مانند گیسوانی تاریک و دلربا به چنگ آمده و بر اثر غم و دلتنگی، رنگی زیبا و شگفتانگیز به خود گرفته است. این تصویر استعارهای از زیبایی و درد در عشق است که با هم آمیخته شدهاند.
هوش مصنوعی: او را به محفل آوردند و گویی که از ناخنهایش خون میریزد، همچون موکشان.
هوش مصنوعی: یک بطری در دست دارم و مشغول نوازندگی هستم؛ با یک کاسه، همانند صد باربد (نوازنده مشهور) سر مست و شادابم.
هوش مصنوعی: اگر صدای نکیسا به گوش تو رسید، آن را بشنو و از چشمان خودت بگذار که بروید.
هوش مصنوعی: شنیدم که هر فردی که دانا و باهوش است، برای شرکت در مهمانی، عطر و عود را بر آتش میافکند.
هوش مصنوعی: در آن مهمانی مشاهده کردم که دود عود به قدری به شدت منتشر شد که آتش را در دل افرادی که اهل درک و فهم بودند، روشن کرد.
هوش مصنوعی: به صدای رباب نزدیک شدی، آوای ملایمی که از عمق وجودش برخاست و دل را مینوازد.
هوش مصنوعی: یک نفر با رنگی که از شراب به لبش زده، به نظر میرسد که مشغول لذت بردن است، و دیگری هم با زیبایی و جذابیتش مانند آتش میدرخشد.
هوش مصنوعی: عشق و زیباییهای شگفتانگیز به اوج خود رسیدهاند، مانند سروی که در باد بهاری به آرامی میرقصند و نواقص و کم و کاستیهای خود را پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: همه با شادی و سرور، دستها را به ریتم دف تکان میدهند و با پای کوبیدن، شادی را نمایان میکنند.
هوش مصنوعی: بچه هندو از هر طرف به زیبایی و درخشش مه و خورشید را توصیف میکند و از آب و طلا برای نشان دادن آن زیبایی استفاده میکند.
هوش مصنوعی: در آن جشن شب، دور از شادی و خوشحالی، در کنار احساس غم و ترس، و نیز درد و حسادت و حالتی مستیآور قرار دارم.
هوش مصنوعی: آیا روزی را به خاطر میآوری که در حال مستی، خوشایندی و لذت را تجربه کردی؟ حالا که مستی از بین رفته، درد آن خوشی را حس میکنی.
هوش مصنوعی: دل از غم به شدت درد میکشد و به خاطر این درد شدید، صدای نالهاش بلند میشود و آهی سرد از دلش برمیآید.
هوش مصنوعی: ناگهان، یکی از زاهدان از سر حسادت یا چشم بد، نمکی بر روی جامهای شیشهای ریخت.
هوش مصنوعی: از چشم بد، تصویری بر آب بیفتاد که باعث شد هر آنچه در خم شراب بود، سرکه شود.
هوش مصنوعی: نگران و ناراحت، مزدور گفتارهای ناگوار بود؛ وقتی که به آنجا رسیدند، به مانند افرادی که تنگنظر و بد بین هستند، رفتار کردند.
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح درد و رنجی را توصیف میکند که از کارهای سخت و دشوار ناشی میشود. فردی با مشکلات و چالشهای شدید روبهروست که در نتیجه آن، احساس ناامیدی و شکست را تجربه میکند. احساساتی چون نگرانی و اضطراب نیز قابل لمس است، که ناشی از سختیهای زندگی است. این تصویر به وضوح نشاندهندهی سختیهای زندگی و جنگیدن با مشکلات است.
هوش مصنوعی: تن را به مانند پوست دفی که میکشند، از آدمی جدا کردند و هر چیزی که در ذات او نهفته است، نمایان شد.
هوش مصنوعی: آنها از چنگ و نی پردهها را پاره کردند، زیرا شرمشان از کارهایی که انجام دادهاند، برانگیخته شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که پاک و با اخلاص بودند، همچون آب در خاک گم شدند، مانند اینکه خون دل فرزند درخت انگور بر روی زمین ریخته شود.
هوش مصنوعی: تمامی خاک میخانه از بین رفت و مال و اموالش به غارت رفتند، به دست عابدان.
هوش مصنوعی: محتسب آستین خود را بر روی چراغ میزند تا آن را خاموش کند، زیرا از دزدان نمیتواند نشانی بگیرد.
هوش مصنوعی: در میکده هیچ نشانی از سر و صدای می و شراب و میفروش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: چشمم به تماشای آنها باز بود و گوشم به شنیدن صدای آنها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.