گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸

 

ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات

دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات

گر بنازند وزیران‌ کُفات از تو سزد

زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات

آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی

[...]

امیر معزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات

در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات

موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی

تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات

به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳

 

حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات

تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات

لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد

در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات

چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات

در هوای توام از آتش غم نیست نجات

بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید

که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات

دایه حسن لب لعل شکر بار ترا

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات

تشنهٔ پستهٔ شکر‌شکنت آب حیات

سرو هرچند که دارد به چمن زیبایی

راستی نیستش این قامت شیرین حرکات

خورده‌ام شربت هجرت به تمنّا‌ی وصال

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

جان اگر هست یقین درخورت ای آب حیات

ای دو صد جان و جهان باد فدای کف پات

دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری

گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات

گر گرفتار شب ظلمت هجران شده ام

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای صفات تو نهان در تتق وحدت ذات

جلوه گر ذات تو از پرده اسما و صفات

ما گرفتار جهت از تو نشان چون یابیم

ای سراپرده اجلال تو بیرون ز جهات

از ندای تو درافتاد صدایی به حرم

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟

همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج زنان می گذرد آب حیات

گر بیاد لب او زهر دهندم که: بنوش

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بی لبت قطع نظر کرده ام از آب حیات

دارد از شام غمت آب حیاتم ظلمات

رفت با درد وغمت صبر و ثباتم از دل

غم و درد تو بدل شد بدل صبر و ثبات

شیوه مهر و وفا از تو نمی باید خواست

[...]

فضولی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

من نه آن غرقه که از بحر برندش به کنار

من نه آن تشنه که سیراب کنندش ز فرات

تشنه ی تشنگیم عشق چه هجران چه وصال

دلخوش از بندگیم لابعطاء وصلات

منظری وجهک فی کل صباح و مسا

[...]

نشاط اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

تشنه لب تفته دل از خون بنین و اشک بنات

راندی از نیل فرات

یغمای جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در تهنیت عید قربان

 

عید قربان بود و حاج به درک عرفات

ماو کوی صنمی کش عرفات از غرفات

شور زمزم بسر حاج و خلیلی است مرا

که زند جوش بچاه ذقنش آب حیات

حاج اگر در جمراتند برجم شیطان

[...]

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۲ - خطبه حضرت سید سجاد(ع) در شام خراب

 

منم آن کس که لب تشنه لب فرات

چو سکندر که نخورد آب حیات از ظلمات

منشی غم بوی از تشنه لبی داد برات

پدرم را جگر سوخته شد قطع حیات

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۳ - و برای او همچنین

 

عاشقی را که شود دیده دل محو صفات

آرزویی به دلش نیست به جز دیدن ذات

(صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات

تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات

صامت بروجردی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۵ - أیضاً تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه

 

ای که در مکتب دل صرف نکردی اوقات

هرچه تحصیل نمودی همه اخبار روات

خویش نشناختهٔی خط و نداری اثبات

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode