دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات
کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات
شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام
عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات
ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود
تا به جاوید بماناد ولی در درکات
حق تعالی به کرم باز به ما در نگرید
وز سرِ مرحمت از دستِ بلا داد نجات
آن کشیدیم ز ایّام که گر شرح دهیم
نیست ممکن که مهندس کند ادراکِ صفات
چون دگر بی قدمان دست به هرکس نزدیم
عهدِ محکم نشکستیم و نمودیم ثبات
کارِ ما با نفسِ باز پسین آمده بود
همه دل ها بنهادیم ضرورت به ممات
خطِّ تسلیم بدادیم و طمع ببریدیم
بارِ دیگر ملک الموت بدل کرد برات
اگرت سیم و زری نیست نزاری به نثار
سر به شکرانه در انداز و بده جان به زکات
هرکسی را طمعی هست ولیکن ما را
چه به از دوست که آرند ز غربت سوغات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات
دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد
زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی
[...]
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات
موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی
تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات
به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان
[...]
ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات
در هوای توام از آتش غم نیست نجات
بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید
که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات
دایه حسن لب لعل شکر بار ترا
[...]
دلبرا چشمه نوشت ببرد آب حیات
بشکر خنده لعلت برود آب نبات
ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات
تشنه پستة شکر شکنت آب حیات
سرو هرچند که دارد به چمن زیبائی
راستی نیستش این قامت شیرین حرکات
خوردهام شربت هجرت به تمنای وصال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.