ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات
تشنهٔ پستهٔ شکرشکنت آب حیات
سرو هرچند که دارد به چمن زیبایی
راستی نیستش این قامت شیرین حرکات
خوردهام شربت هجرت به تمنّای وصال
دادهام عمر گرانمایه به امید وفات
مرغ دل باز چنان صید سر زلف تو شد
کهش ازین دام نباشد دگر امید نجات
هرکه بیند رخ زیبای تو خواند تکبیر
هرکه بیند قد و بالای تو گوید صلوات
به جفای تو اگر کشته شوم سهل مگیر
کشتهٔ تیغ تو باشند رفع الدرجات
رخ تو بدر منیرست عیان از شب تار
لعل تو چشمهٔ خضرست نهان در ظلمات
ار نیست در دیدهٔ من نقش دهانت چه خیال؟
هیچ کس دید بههم چشمهٔ حیوان و فرات
باز بر بیدق دل اسب غمت پیل انداخت
هم خوش است ار نظری هست به آنرخ سوی مات
نتواند که کند وصف جمال تو کمال
زانکه هست آیینه حسن تو بیرون ز صفات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات
دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد
زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی
[...]
دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات
کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات
شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام
عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات
ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود
[...]
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات
موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی
تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات
به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان
[...]
ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات
در هوای توام از آتش غم نیست نجات
بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید
که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات
دایه حسن لب لعل شکر بار ترا
[...]
دلبرا چشمه نوشت ببرد آب حیات
بشکر خنده لعلت برود آب نبات
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.