گنجور

 
جهان ملک خاتون

جان اگر هست یقین درخورت ای آب حیات

ای دو صد جان و جهان باد فدای کف پات

دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری

گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات

گر گرفتار شب ظلمت هجران شده ام

نیست بر صبح وصال توأم امّید نجات

بیش از اینم به جفا از بر خود دور مکن

که مرا هست بسی با تو ره از چند جهات

گر دهی از لب شیرین خودم بوسی چند

چه شود حسن رخ خوب تو را هست زکات

بر سر ما قدمی نه ز سر لطف دمی

زآنکه نقصان نبود سرو سمن بوی ز مات

با طبیب دل پر درد بگفتم حالم

گفت جز وصل دلارام نیابیم دوات

گفتمش شربت نوشی بنویسم به لبت

گفت آخر چه کنم چون نه به دستست دوات

گر کنی میل سوی ما به نثار قدمت

سر و زر را چه محل هر دو جهان باد فدات

در شب عید رخت هر دو جهان کرده فدا

همه شب نعره زنانیم به کوه عرفات

گر گریبان وصال تو بیاریم به کف

ندهم دامنت از دست به روز عرصات

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات

دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات

گر بنازند وزیران‌ کُفات از تو سزد

زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات

آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی

[...]

حکیم نزاری

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

اوحدی

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات

در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات

موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی

تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات

به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
ابن یمین

ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات

در هوای توام از آتش غم نیست نجات

بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید

که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات

دایه حسن لب لعل شکر بار ترا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه